سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

سه شنبه 18 دی 1403
    8 رجب 1446
      Tuesday 7 Jan 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        سه شنبه ۱۸ دی

        روزگارغریب

        شعری از

        علی برهانی(ودود)

        از دفتر صاحب نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ جمعه ۴ مرداد ۱۳۹۸ ۲۲:۳۷ شماره ثبت ۷۵۷۷۳
          بازدید : ۲۷۲۵   |    نظرات : ۰

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر علی برهانی(ودود)

        صدای ارسالی شاعر:
        یاودود 
         
        چه روزگار خشک و بی عطوفتی شد 
         
        که لحظه در گذشته رفت و غربتی شد  
         
        به عصر سرد یخ رسیده ایم بازم 
         
        زمین چه گرم و این دلا برودتی شد 
          
        برای بوسه بر خدا , خواص و مخلص
         
        اجازه را زه ما ربود و غیرتی شد  
         
        ستون مسجدا بزرگ و سف چه کوچک 
         
        نماز ,  سف اولش حکومتی شد  
          
        نظام افرینشی جدید امد   
         
        و دین برای اهل ان مصلحتی شد  
         
        ذکات با وجود ایه های بسیار 
         
        به خمس باخت و راهی اسارتی شد 
         
        امام حاظری به گفته ی امیران  
         
        دچار غیبتی عظیم و خلوتی شد  
         
        زمین پر از فساد و جنگ و خون و اتش 
         
        و عرش حاکمان, چو مبل راحتی شد 
         
        ریا رها تر از نسیم صبح گاهی 
         
        و ذکر حول حق کمی غنیمتی شد  
         
        چه مرز ها که بین ما جدایی افکند 
         
        و هر نژاد صاحب ملیتی شد  
          
        زمان یه جور میگذشت و جور و واجور
         
        به دست هر کسی زمان یه ساعتی شد  
          
        پلاک شد زمین و هم بلاک شد یقین 
         
        زمین سند نداشت و باز شراکتی شد 
         
        وجود عشق در ضمیر ادمی زاد 
         
        درون قلب هر کسی امانتی شد  
         
        عقیده ظرف چرب کاسبان دین شد 
         
        شروع کار هر کسی عقیدتی شد 
         
        و تا زبان از این گل اب پرده برداشت 
         
        نوشتن گلاب هم امنیتی شد 
         
         و تا قلم قسم به بی عدالتی خورد  
          
        مداد پاکنی زه جبر حرکتی شد  
         
        و تا دلی شکست خاست این نباشد 
          
        به شهر دل رییس گشت و دولتی شد 
         
        و تا لبی شروع کرد حرف حق را 
         
        به سهم خود رسید و زود لعنتی شد 
         
        و تا به دور حوض خانه ای نشستیم 
         
        نشسته این صفا , دچار صنعتی شد 
         
        (نمانده در دلم دگر توان دوری) 
         
        خدای من کجای این سلامتی شد   ؟
         
        علی برهانی (ودود)
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2