یاودود
چه روزگار خشک و بی عطوفتی شد
که لحظه در گذشته رفت و غربتی شد
به عصر سرد یخ رسیده ایم بازم
زمین چه گرم و این دلا برودتی شد
برای بوسه بر خدا , خواص و مخلص
اجازه را زه ما ربود و غیرتی شد
ستون مسجدا بزرگ و سف چه کوچک
نماز , سف اولش حکومتی شد
نظام افرینشی جدید امد
و دین برای اهل ان مصلحتی شد
ذکات با وجود ایه های بسیار
به خمس باخت و راهی اسارتی شد
امام حاظری به گفته ی امیران
دچار غیبتی عظیم و خلوتی شد
زمین پر از فساد و جنگ و خون و اتش
و عرش حاکمان, چو مبل راحتی شد
ریا رها تر از نسیم صبح گاهی
و ذکر حول حق کمی غنیمتی شد
چه مرز ها که بین ما جدایی افکند
و هر نژاد صاحب ملیتی شد
زمان یه جور میگذشت و جور و واجور
به دست هر کسی زمان یه ساعتی شد
پلاک شد زمین و هم بلاک شد یقین
زمین سند نداشت و باز شراکتی شد
وجود عشق در ضمیر ادمی زاد
درون قلب هر کسی امانتی شد
عقیده ظرف چرب کاسبان دین شد
شروع کار هر کسی عقیدتی شد
و تا زبان از این گل اب پرده برداشت
نوشتن گلاب هم امنیتی شد
و تا قلم قسم به بی عدالتی خورد
مداد پاکنی زه جبر حرکتی شد
و تا دلی شکست خاست این نباشد
به شهر دل رییس گشت و دولتی شد
و تا لبی شروع کرد حرف حق را
به سهم خود رسید و زود لعنتی شد
و تا به دور حوض خانه ای نشستیم
نشسته این صفا , دچار صنعتی شد
(نمانده در دلم دگر توان دوری)
خدای من کجای این سلامتی شد ؟
علی برهانی (ودود)