حرف است و حرف و باز حرف
اما کو توانی برای نوشتن بر سر این انگشتان
انگشتانی که در پی کلمات من دیوانه شده اند
ثانیه ها را باید شمرد
و همان روزی که آمدی
در پس همین ثانیه ها تو را
پشت در بگذارم!
دگر راهت ندهم
اما صبر کن!!!
آمدی دوبار در بکوب که بدانم تویی
که آمدی در را به رویت باز کنم
به اندازه ی تمام ثانیه ها
تو را نگاه کنم
بعد پشت در بسته بمان!
در این بیابان نیاز خواستن تو
گشته واهمه ای برای دل کندن ز تو
تا کی دل به بیابان زنم ز هر در
که در به در منم در،دَرِ تو
ساعت ایستاد به هوای من
که ثانیه در پس گوشم فریاد نزند
انتظار آمدنش تا کی؟
گاهی هوس عشقی جدید به سرم می زند
دل کندن و دل بریدن از تو
به سرم میزند
گاهی در پس کوچه ای
هوس نگاه!
هوای سلامی به سرم میزند
تا که لب گوید سلام
تن بی هوش
بر زمین دست میزند
زلف تو داد مرا بر باد
مده زلفت را بر باد
این دل بر باد رفته من را
مده بیش از این بر باد
دنیا را با خطی سرخ
کردی شیدای خود در باد
لیلی و مجنون ندارد دنیا
هرکه تو را دید رفت بر باد
بگذار بگویند بیگانگان
هرکه دید تو را،رفت بر باد
مر بی تو من این جهان را
می شود سر کرد دنیا را؟
هر ثانیه که بی تو گذرد دنیا
در بغض خفته ام این جهان ر
مگر هر جای این هستی را
بی تو می شود گشت این دنیا را
هر ثانیه که زیستم ز زندگانی
شیرین جهنمی ز مذاب بود جهان را
بوی گل و اطلس را مرا چه؟
که جز تو نیست بویی برایم دنیا را