اگر رهایی درد من است پس چرا نمیرسد این باد ه پاییزه نفسگیر
نرسیدو نمیرسد،سرم گیج میرود از این همه پیچ
که مسیرم را به تنهایی میرانند
میدانم درد ها کشیده ای ،میدانم زخم ها چشیده ای
در این توهم زیبا به نام دنیا از تو بی بندوباری میخواهند عروسک های فریبا
نباشد که فریب بخوری که خداوند ،هنوز امید دارد به اغوش تو
عشق سر راهت خواهد امد یه روز
از عابران عاشق یافتن ،قلبت را دریده میسازد
عشق مجو از انسان بی روح
مرا ببین که جسمم زندانیست در قفس اینجا
ولی روحم پر میکشد به سوی اندیشه های بیدار
مرادریاب مرا دریاب مچو چوبی شکسته روی اب
که جسمم یخ زد در این سرما
همچو چوبی شکسته روی موجه دریا میراند اندیشه ی یخ زده ام
تا دوباره با سلام خورشید یخهایم ابی شناور شود برای روی اب ماندنم
میلیون ها سال است که زمین نفس میکشد،در این عمر کوتاهم قطره ای هم درک نکرده ام از هستی
نیسی غمت فرزانه ام ساخت،دلم فریادی سر داد که مرغابی ها گریستند
میرانم میرانم تا جایی که به ساحله نور برسم
سفر گذیده ام برای راهی دور
اعتباری نیست برسم یا نرسم
#مارگوت بیکل#احمد شاملو#سعید پایدار
درود
آوای دلتون شاد