من دلی دارم 2 در 2
تمام اعضای بدن بی وفایی درونش استراحت میکنند
و صدای پای معرفتم هرز چند گاهی
از آنان سلب آسایش میکند
و در این دل 4 متری حوضچه ای هست
به کوتاهی عمر
و در آن سروی هست به کوتاهی فکر
گر چه تنگ است این دل
لیک برای همه دلتنگی هایت
واژه ای دارد به اندازه صبر
به اندازه ریشه های ادراک
ودر آن دریاییست لاجوردی پوش
که امواج ملتهب لحظه در آن آفتاب میگیرد
و چه آبیست این آب
و چه افکار سرخ روانی در آب
شایدم مرغ ماهی خواری در آنجا
حکم مرگ ماهی عمر مرا امضا کرد
شایدم این تنگ به مقیاس شعورم دریاست
با تمام اینها من دلی دارم
به اندازه افکار کوچک یک ماهی سرخ
من دلی دارم به اندازه راز گل سرخ
که روزی سر صبح صورتش را شط شست
و به اندازه یک متر برای مادر جایی هست
مادرم در دل من ماه را در دست میگیرم
قطره ای دوست داشتن در استکان میریزد
و نگاهش پر دلتنگی هاست
او به دست من ، عالمی دل خوش دارد
من در دل خود طاقچه ای دارم از افکارم
یادگاری از عکس غروبستان به روی طاقش
من دلی دارم که محبت در آن زندانیست
سنگ قبری نیست در آن
به امید روزی که نباشد این دل
تا که باشد یادش روی طاق دل تو
ممنونم از برادرم فکری احمدی زاده و در دل من ایوانیست برای دوستان (برای شما استادان شعر ناب )