کهکشان عاطفه.........................
ای تمام هستی من، با تو معنا می شوم
بی تو نابینای محضم،با تو بینا می شوم
لحظه ای هجرانِ تو پیر و عَلیلم می کند
با وصالت گویی آ،،همواره مانا می شوم
ناوَک مژگان تو گل را کُنَد بی اعتبار
جاهلم، با برق چشمان تو دانا می شوم
اِی همه بود و نبودم سوختم از این فراغ
همچو خطّی مُهمَلم با عشق،،خوانا می شوم
زشت می گردد جهان وقتی نباشی نازنین
پیرم و با عشوه بازی تو بُرنا می شوم
جان به تن دارم برای جان فشانی بهر تو
بی تو خُرد و کوچکم من ، با تو رعنا می شوم
افتخاری نیست بالاتر ز عشق تو عزیز
هر چه بَر من اَمر فرمایی، همانا می شوم
ناز چشمم از برای بودن با تو همی
پای تا سر ،،یکسره،،غرق تَمنّا می شوم
دوستت دارم به قدر کهکشان عاطفه
این منِ زار و زبون با تو توانا می شوم
وَه چه خوش باشد وصالم با تو ای فرّخ لقا
هفته ها مشغول ساز و رقص و سُرنا می شوم
سَر بِسایم بر قدوم پاک تو زیباسرشت
لال باشم از جمالت مرغ مینا می شوم
تحفه ای دارم به نام جان برایت ،،ماهِ من
تلخم و با بوسه نابت مُهَنّا می شوم
تا به کی محرومم از آغوش گرمت ای صَنَم؟
از برایت این منِ شوریده تینا می شوم
دلبر دُردانه ام هرگز فراموشم مکن
در غریبستان دنیا ،،دیر آشِنا می شوم
ای تمام تار و پودم سوختم از عشق تو
در ره کشف دو چشمان تو،،سینا می شوم
روز و شب در انتظارت می نشینم ای مَلِک
بهر دریای نگاهت یار،،،دُرنا می شوم
مرگ بِه باشد برایم ،،تا نباشی در بَرَم
در نبودت گم و با بودت، مُبینا می شوم
علی احمدی (بابک حادثه)
عاشقانه و بسیار زیبا بود
دستمریزاد