جمعه ۲ آذر
|
دفاتر شعر حسن خسروشیری (شباهنگ)
آخرین اشعار ناب حسن خسروشیری (شباهنگ)
|
من به آنم که تو آنم بدهی
مطلب از باده نشانم بدهی
جان به در میبرم از بی خردی
گر تو شهنامه ی راهم بدهی
|
|
نقدها و نظرات
|
درود بر شما و شادباش نوروزی پیشکش شما. در ادامه: نخست سپاسدارتان هستم برای ارج نهادن به این کوچکترین و نقدی که فرمودید. اما در پاسخ: به نظرم نخستین اصل نقد این هست که منتقد خود نقدپذیر باشد که امیدوارم اینگونه باشد. نقدی که فرمودید، در نگاه نخست دارای پنج بخش آشکار است که به ترتیب و در اندازه دانش خویش پاسخ خواهم داد. ۱. بطور کلی هر هنری هیچ زمان اشباع نخواهد شد، شعر که دیگر جای خود دارد. در این مورد صد در صد با شما اختلاف نظر دارم؛. در همین زمینه استفاده از زبان گذشته را نقد فرمودید. بزرگوار، با توجه به توضیحات و مشخصات نمایه تان اینگونه برمی آید که در زمینه شعر سپید فعالیت دارید، پس شما خودتان را یک شاعر میدانید و من هم خلاف این را نمیگویم، اما چگونه است که چنین نظر عجیبی نسبت به یک شعر دارید و نحوه بیان شاعر دارید؟ آیا قانونی در ادبیات جهان (نه حتی ایران) نسبت به استفاده یا عدم استفاده از زمان گذشته، حال یا آینده در مقاطع زمانی گوناگون در شعر وجود دارد که این کوچکترین انسان در دنیای شعر از آن بی خبر مانده ام؟ ناگفته نماند بیشتر دوستانی که مرا میشناسند با نگاه من به دنیای شعر آشنا هستند، من هیچگونه حدّ و مرزی برای شاعر و شعرش قرار نمیدهم، شاعر در همه حال آزاد است آنطور که می بیند و حس میکند، اندیشه اش را بیان دارد (البته این یک مبحث گسترده است و اگر مایل بودید حاضرم با یکدیگر تبادل نظر داشته باشیم) پس پیش از اینکه به بخش دوم نقدتان بپردازیم، از شما خواهشمندم این کوچکترین را نسبت به دانشی که کسب کرده اید آشنا سازید (با ذکر منبعی که مورد استناد قرار خواهید داد) پس از آن اگر فرمایش شما بجا و مستند بود و پاسخی جز پذیرش اشتباهم در ادبیات نماند، به اشتباه خویش اقرار خواهم کرد و بخش دوم نقد شما را با جان و دل پاسخ خواهم داد.
امیدوارم متوجه ارزشی که برای شما و نقدتان قائل هستم باشید، زیرا من تا آخرین نفس در پی آموختن هستم و هر آنکه در این راه نشانه ای هرچند ناچیز به من دهد، آموزگار و استاد خود خواهم دانست.
چشم براه پاسخ تان نشسته ام بزرگوار محمودی
شباهنگ
| |
|
درود بر شما و شادباش نوروزی پیشکش دل پر مهر شما. نیازی به پوزش نیست بزرگوار، من نقد رو برای تمام سروده هام باز گذاشتم تا افتخار شاگردی داشته باشم. در مورد بند آخر که فرمودید، امیدوارم دلایل این انتخابتون رو هم بفرمایید تا بتونم بیشتر با نگاه شما همساز بشم. تا پاسخ تان رو دریافت کنم :
یکی از اهدافم در بند پایانی، نشان دادن بزرگی و ارزش مخاطب اصلی شعرم در نظرم بود. هدف دیگرم، نشان دادن ارزشی ست که برای شاهنامه در روشنگری راه خرد بود، اگر راه رو از این معادله حذف میکردم به مقصود نمیرسیدم. معمولا برخی نکات رو درباره سروده هام بروز نمیدم، اما در اینجا لازم هست نکته ای رو خدمت شما بگم: مبدأ آفرینش این شعر در ذهنم، بند آغازین بود که در آغاز به اینصورت بیان داشتم: "من به آنم که تو راهم بدهی" اما در ادامه تصمیم گرفتم "راه" رو به "شهنامه" نزدیکتر بیان کنم تا مخاطب رو بیشتر به سمت حکمت وجودی شاهنامه سوق بدم.
یکدنیا سپاسگزار شما هستم استاد بزرگوارم. | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.