دیگه وقت رفتنه، من می خوام کوچ کنم
هر چه دیدی ز مرا، در دلت پوچ کنم
دیگه وقت رفتنه، من می خوام دور بشم
از نگاهت برم و ذره ای از نور بشم
دیگه وقت رفتنه، من می خوام راه برم
برم از پیش تو و دوباره بیراه برم
من می خوام زود برم، همچو یک دود برم
برم از شهر تو و تو رو فراموش کنم
شعله ی عشق تو رو به سینه خاموش کنم
تا دلت تنگ نشه، نبضت از سنگ نشه
سایه ی عشق من، باعث جنگ نشه
من می خوام دور بشم، بمیرم و کور بشم
تا تو شادان بشوی، گل خندان بشوی
از من عاشق بیچاره، تو رنجان نشوی
گوشه ای کز نکنی، به دیده گریان نشوی
در هواخواهی من، ز عشق حیران نشوی
می سپارمت به حق، ای گل مه نشان من
تو چکیده ای ز بغض دل غم فشان من
..................................
آمدی! آمدنت من را چه سود؟
ظلم تو، عشق را ز قلب من زدود
رفتنم آغاز گردیده، ببین
رهسپارم، پس مکن دیگر کمین
.................................
مجال دیگر نمانده،
پای رفتن تیز کردم
به دنبالم نیا،
چون خیز کردم
............................
خدااااااااااااااا حااااااااااااااااافظ
(مردمان شهر من سنگ اند خدا
کی شود من را کنی زآنها جدا)
زیبا و غمگین بود