با عرض درود بر تمام عزیزان
مرا عشق او داد پر ، تا پَرم
چرا خود به تیری کند پرپرم ؟
چنان جوشم از آتش هجر او
که باران ببارد ز چَشم تَرم
اگر نیست قسمت به ایشان رسم
مرا جان گریزد ز تن خوشترم
چنان میکشد آهِ جانسوز ، دل
که از حُرم آهش بسوزد سرم
هزاران شَه عشق افسانه اند
منم شاه عشقی که از انها سرم
به دنبال او کو به کو هر طرف
چو مرغی خرامان به بام و درم
در این ره اگر دل بلغزد کمی
به دندان دل خویش را می دَرم
از این راه پر درد، این روزگار
مجالی نمیداد تا بُگذرم
مرا گر از این بیش مجنون کند
مبادا که از عشق او بُگذرم
علی مجنون
و پاره بیت هایی تقدیمی.. .
از دست تو ای دل چه کنم جز گِله زاری
گویی که تو جز کشتَنِ ما کار نداری
از درد تو کارم شده فریاد کشیدن
از کوی تو چون بره ای از گرگ فراری
علی مجنون
از او نشان به دیده ی گریان نمیرسد
جانم به لب از این همه هجران نمیرسد
یا من غلط به گوش خدا ناله کرده ام
یا او دگر به درد غریبان نمیرسد
علی مجنون
فرقی نمیکند جسدم را چه میکنید
روح مرا به کوچه ی معشوق بسپرید
علی مجنون
سپاس از محبت عزیزان
بسیار زیبا و دلنشین بود ند