تقدیم به ساحت نورانی و مقدس شهدای بسیجی
من آن بسیجی ام که از، کودکی ام جنگیده ام
همرزمِ شاهدانِ عشق، منصوری1و فهمیده ام2
شبِ تولدِ خزان، آتش به باغِ گُل نشست
پنجۀ تیغِ خصمِ دون، گل هایِ لاله را شکست
نغمۀ بلبلان عشق، رسید به عرشِ ملکوت
هِزار هِزاران از هَزار، پرواز نمودند در سکوت
دیدم چه سان بسیجیان، در هالۀ حور و مَلَک
مستانه با رقصِ سماع، ستاره گشتند در فلک
همراهیِ همچو منی، لایق ندیدند قدسیان
رد شدم از آزمونِ عشق، مردود شدم در امتحان
پیمان وعهدی بسته ام، در محضرِعدلِ خدا
آزاده باشم چون حسین(ع)، سالار و شاهِ شهدا
از آن زمان که باغِ گل، خالی شد از آلاله ها
بهار چه دلگیر شده است، بی لاله و چلچله ها
نا اهل و نامحرم چو مار، بر مملکت پیچیده اند
قسم به خونِ شهدا، نه جبهه نه؛ جنگ دیده اند
برخاسته گَندِ مفسدین، چو بویِ مردار به مشام
عطر شهادت گوئیا، پریده با باد خرام
تحریم و رانت و اختلاس، عقدِ اخوت بسته اند
شاید که گفتنش خطاست، غرورمان شکسته اند
جایِ بسیجیان جنگ، نقشِ بسیجی می کشند
ملت در این غبارِ غم نفس به سختی می کشند
هنوز بسیجی مانده ام، بدونِ هیچ جاه و مقام
از مفسد و نا محرمان، گیرم به شدت انتقام
1-شهید رحیم منصوری= دایی و فرمانده ام در زمان جنگ
2-شهید محمد حسین فهمیده= کودک 12 ساله که با نارنجک خود را به زیر تانک دشمن انداخت
حماسی و زیبا بود
یادی از شهدای گلگون کفن این مرز و بوم
دستمریزاد
شهادت دایی عزیزتان را تبریک و تسلیت عرض می نمایم