چهارشنبه ۱۶ آبان
جام شعری از محمد ادب
از دفتر شربت ستاره نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۷ ۱۴:۱۱ شماره ثبت ۷۰۹۲۲
بازدید : ۵۲۷ | نظرات : ۶
|
|
آه، چه لذتی است در نوشیدن معجون گوارای چشمانت
اندکی شراب، در قدح چشمان ریخته ای
و شبها الماس ستارگان در آن حل می کنی
و گَردی از مهتاب بر آن می پاشی
و روزها گرمای "تند" آفتاب در مِی می نشانی
طعم "شیرینش" یادگار بهاران است
که در باغ میگشتی و شهد تصویر گلها بر گلاب، می آمیختی
مزه ی "گس" نگاههای خمارت را
با منظره ی نیاز و التهاب عشاق، یکجا در باده ریخته ای
شربتت را اندکی "ملاحت" است
بس که چهره ی خویشتن در آینه می نگری!
طعم "تلخ" نگاههای جدایی را از آن میتوان چشید
-و شاید تلخ از آن است که گهگاه به تماشای دریا می رفتی-
شربت زیبای چشمانت را طعم غریبی است که هرگز "ندیده ام"
چشمانت عصاره ی هستی، طعم طبیعت است...
آن شب به دیدارت آمدم
نگاه، برگرفتی
و زلالِ شراب از آلودگی تصویرم پوشاندی
اما تشنگی را تحمل نتوانستم:
با قلبت از عشق گفتم
ضربان قلبت جام را لرزاند
و قطرات شراب، بر جداره ی شیشه ایِ جام لغزید
و من قطره... قطره...
چشمانت را نوشیدم!
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
قطره قطره نوشیدم از زلال سبز قلمتان