سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        یک روز و یک توقف

        شعری از

        محمد ادب

        از دفتر شربت ستاره نوع شعر سپید

        ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۸ ۰۸:۲۳ شماره ثبت ۷۳۲۹۶
          بازدید : ۴۳۶   |    نظرات : ۱۲

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر محمد ادب

        لطافت صبحگاهان یاد باد
        آن زمان که پلکهای آسمان را گشود
        و خورشید مردمکانش طلوع کرد:
        رهگذر، آرام و سر به زیر، بر پل راه می سپرد
        نیمه های پل، دستهای تقدیر او را متوقف کرد
        ایستاد و از روی اتفاق - یا تنوع - سر از خلوت خویش برداشت
        و در مقابل، آن آسمان زلال و خورشیدهای درخشان سبز را یافت
        دیدگان رهگذر که تا آن زمان 
        جز خطوط مستقیم و تکراریِ کاشیهای پل را نپیموده بود،
        اینک زیباترین خطوطِ منحنی را لمس میکرد
        مرد آواره گفت:
        «ای آفریدگار فلق، به تو پناه می برم!»
        و عروج کرد در اعماق زیباییِ چشمانش
        از طبقات آسمان یک یک برگذشت
        تا آنجا که دیگر فاصله ای میان آنان نبود
        شاید به اندازه دو کمان ابرویش که میگفت «نه»، یا کمتر!
        غنچه ای جوانه زد...
        گرمای نیمروز را به یاد می آورم:
        آن زمان که غنچه از پرتو آن آفتاب مینوشید و میبالید
        آن زمان که گمان میبردم خورشید، مشرق و مغرب را نمی نگرد
        و مستقیم، چشم در چشمان من دارد!
        مرد، گل را چید و تقدیم کرد:
        «اگر هدیه را پذیری
        همین جا خانه ای سازیم از گُل و آفتاب»
        و بی صبرانه جواب را انتظار میکشید...
        غروبی دلگیر بود
        آن زمان که خورشید، در افقِ دریای چشمانش غروب کرد:
        رهگذر گرمای دستهای آشنایی را بر شانه اش حس کرد
        صدایی از پشت سر می آمد:
        «بر پل مایست که محل گذر است، نه بنای خانه
        بر لغو، کریمانه بگذر!» 
        مرد، تکانی خورد
        و از معراج چشمان «او» به خویشتن بازگشت
        رودخانه را نگریست
        گلبرگهای پرپرشده ای بر آب میگذشت
        پاسخی که منتظرش بود!
        رهگذر دانست که عمق آن دریا و آن آسمان و آن معراج
        بیش از ضخامتِ پرده ای از خیال نبوده است
        می گذشت در حالیکه زیر لب می ستود
        شاهکارهای کوزه گرِ نقاش را
        که چه سان طبیعی، طرحِ چشمان را بر تندیسهای گِلی نگاشته است!
        می گذشت در حالیکه هنوز عطر خاطره ای را 
        که در فضای پشت سر خورشید پیچیده بود استشمام میکرد...
        شب فرا میرسید
        بارش «برف» آغاز شده بود
        و رهگذر به انتهای پل نزدیک می شد
        دیرپاییِ شامگاهان را تحمل میکنم!

        ________________________________
        اشارات:
        قالوا لبثنا یوما او بعض یوم فسئل العادین ( گویند یک روز یا جزئی از روز در زمین بیش نماندیم. از فرشتگان پرس) (مومنون 113)
        فکان قاب قوسین او ادنی (نجم 9)
        و اذا مروا بالغو مروا کراما (فرقان 72)
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        چهارشنبه ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۸ ۱۸:۱۵
        درود بزرگوار
        موثر و زیبا بود
        خندانک
        عرفان حسینی
        سه شنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۸ ۰۸:۰۴
        خندانک خندانک
        م فریاد(محمدرضا زارع)
        چهارشنبه ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۸ ۱۹:۱۹
        درود آقای ادب گرامی خندانک
        بسیار زیبا خندانک خندانک خندانک
        در واقع عالی خندانک
        یکی از بهترین سپیدهایی ست که این چتدوقته خوندم خندانک
        و چه زیبا تصاویر رو با هنر و فلسفه و عرفان و آسمان آمیخته اید خندانک خندانک خندانک
        خندانک و اذا مرّو باالغو مرّو کراما خندانک
        ارزش بارها خوندن رو داره این شعر عمیق و ریشه دار خندانک
        ممنون بخاطر به اشتراک گذاشتن این شعر زیبا خندانک
        بدون تعارف به وجد اومدم از خوندن این شعر خندانک
        آفتاب اندیشه تون تابان خندانک
        محمد ادب
        محمد ادب
        دوشنبه ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۸ ۱۶:۰۶
        با سلام
        از حسن نظر و لطف حضرتعالی و سایر عزیزان صمیمانه تشکر می کنم خندانک
        ارسال پاسخ
        همایون طهماسبی (شوکران)
        چهارشنبه ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۸ ۲۰:۱۷
        درودتان
        بسیار زیباااااااا
        خندانک خندانک خندانک
        کبری یوسفی
        چهارشنبه ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۸ ۲۱:۲۳
        سلام ودرود برشاعربزرگوار جناب ادب
        بسیارعالی وبسیار زیبا وقشنگ سروده اید
        درودتان درپناه خدای مهربان
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        مرغ آمین
        پنجشنبه ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۸ ۰۵:۱۶
        درودبرشما
        خندانک خندانک خندانک
        بسیار زیبا
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        همایون طهماسبی (شوکران)
        دوشنبه ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۸ ۱۶:۲۱
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        فاطمه غیبی پور
        پنجشنبه ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۸ ۰۱:۵۷
        آفرین به این تخیل زیبا... خیال انگیز وفاخر نوشتید...درود برشما خندانک خندانک
        ایمان اسماعیلی (راجی)
        چهارشنبه ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۸ ۱۳:۵۵
        درودتان گرامی
        بسیار عالی و دلنشین و لذت بخش
        احسنت به شما
        خندانک خندانک خندانک
        شعله(مریم.هزارجریبی)
        چهارشنبه ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۸ ۱۵:۵۵
        درود استاد
        بسیار تعابیر زیبایی به کار بردین
        قلمتان سبز
        محمد جواد عطاالهی
        چهارشنبه ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۸ ۱۶:۰۸
        درود بر شما
        بسیار زیبا و هنرمندانه بود
        خندانک خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        5