يکشنبه ۴ آذر
... شعری از رامین مهبودی
از دفتر حرف دل 2 نوع شعر آزاد
ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۷ ۱۹:۲۷ شماره ثبت ۶۹۴۹۰
بازدید : ۵۵۰۲ | نظرات : ۶
|
آخرین اشعار ناب رامین مهبودی
|
غم میهمان بهار و تابستانم شد
شب چیره به پاییز و زمستانم شد
در بهار و تابستان و زمستان و خزان، من به تو می اندیشیدم
من برای تو غزل ها گفتم
با خیال تو شب ها نخفتم
پا به پای تو همه تاری شب را به سپیدی سحر بخشیدم
من همه خواب شبم قربانی
من همه روز و شبم ویرانی
من به بیداری هر روز و شبم خواب تو را می دیدم
من همان مجرم زنجیر کش دلسنگم
که برای دیدن روی گلم دلتنگم
من به امید وصال گل خود، در هر باغ گلی می چیدم
با همه تنهایی،من به امید نگاهت دلخوش
من به یاد تو چو مستان، سرخوش
من از آن روز که یک لحظه نباشی ،به خود لرزیدم
در سیاهی شب من، چنان مهتابی
تو همان خورشیدی،که به من می تابی
با نگاهی به خورشید و به مهتاب،راز چشمان تو را فهمیدم
همۂ حرف دلم را به زبانم بردم
من به جای تو چه غم ها خوردم
با تو از درد و غم و رنج زمانه نمی ترسیدم
در کنج لبت چون نگهت حب نباتی پیدا
چشم من در خم ابروی تو چون دل،شیدا
من به شیرینی و تلخی و خم و پیچ جهان خندیدم
زلف وا کردی و من چشم به آن می دوزم
زین گنهکاری تو با دل و جان می سوزم
و در این دادگه رسوایی،من به جرم گنهت تا به ابد تبعیدم
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
غمگين و زيباست