نگوغریبه بگوخسته اید.
اری خسته ام باپاهای برهنه وپینه بسته ام.
بادلی غمگین وپردردو بشکسته ام.
باچشمانی گریان وبه عذانشسته ام .
باتنی پاره پاره از،زخم خنجرهای خورده ام.
ازدست کسانی که خودانهارا بزرگ کرده ام.
خسته ام چنان خسته ام .که درنشستن با
دوستان و دشمنان اشتباه کرده ام .
توهم باشی خسته ای.اری من خسته ام.
به دستان وپاهای پینه بسته دشمنم نخندیده ام .
به تنش خنجرنامردی زپشت نزده ام .
بادشمنم دوست بوده ام .(بودن ) رابه اویادداده ام .
مهربان بودن .باگذشت بودن.و....یادداده ام .
درجاده بی انتهایی افتاده ام .
بی عشق .هنوزعشق راندیده ام .
خدایا .پایینت رانگاهی کن .به گدایی امده ام .
باران عشق ببار.باران رحمت ببار بین بچه های هوا وادمم.
اری بی عشق خسته ام .غریبه ام .
عشق راگم کرده ام .نمی دانم زکدام کوی ودیار عشق را
جا گذاشته ام .این است خسته ام .باپاها ودستان پینه بسته ام.دنبال عشق گشته ام . اری خسته ام .به عشق بگویید
اینجا نشسته ام.بگویید که خیلی خسته ام .دوست ودشمنم رانشناخته ام .به خاطرتوعشق چه زخم هایی خورده ام .شما بروید من خسته ام .زپا افتاده ام بی گناه وتنها دراین جاده ام ....اری خسته ام .خسته ام...علی مشکین فام ..
دلنوشته بسیار زیبایی است
البته غمگین و مبین مشکلات جامعه
دستمریزاد
مشخص است که حضرتعالی قالب خاصی را انتخاب نفرمودید
و غزل بطور خودکار رقم خورده
موضوعی که در مورد آخرین دلنوشته کمترین هم اتفاق افتاد