بـرخـلوت دو دسـت فـقـیـران نگـاه کـن
یک بــار منصـفانه نـگـاهـی بــه آه کـن
گرد سـیاه فـقـر بـه بــامی نشـسته است
دستی بکـش به فـقـر، سـیاهی تـبـاه کـن
اینجا خـدا مظاهـر لطـفـش وزیـده اسـت
لطـفی بکـن ،تـو دست و دلی را بـراه کن
شـایدکه کـودکـی به اطاقش گرسنه خفـت
رخسـار تـار و بـی رمـقـش را چـو مـاه کن
با دست و بـال مهـر، برایـش گـلی بچیـن
دست نوازشت به سرش چـون کـلاه کن
او در خیال وخاطره هایش نشسته است
با حـال شـوق ، خواهـش او دلـبخواه کن
هـسـتی بــرای خاطرخدمت طلـوع کـرد
قـلب وقـدم بـرای غـروبـش به گـاه کـن
حالا کـه لطف خالـق ما، سـوی ما شـده
با مهـر، بی نـوا به سرایش تـو شـاه کن
در ثـروت زمانه، حـقـوقی نهـفـته است
دست کـمک بــرای نـداران سـپـاه کـن
برتــارک طـلوع عـبـادت نــوشـتـه شـد
شبهـای رنـج و تـار فـقـیـران پگـاه کــن
رفـتی به سوی کعـبه، کـنارخــدا نـشـین
یــاد فـقـیـر بــاش و، دلـت را اِلــه کـن
درودبرشماپ
بسیارزیباست