چهار راه نزدیک خانه ی ما، پنج راهه است
پنج راهه ای پر ماجرا و پر سوال و بی جواب و پر صدا!
پنچ راهه ای به سمت آواهایی آشنا!
کافیست آن گوشه
روی چمن های مطبوع و درهم باغچه ، بنشینی
به تیر چراغ برق فرسوده و پر پیچه ، تکیه کنی
هیاهوی ناموزون ماشین های گذرای چهار راه را، حذف کنی
و صدای فریاد دختر بچه ی کوچکِ خسته و ژولیده را، گوش کنی...
میشنوی؟
آرزو های کو دکانه اش گم شده اند
چند دسته گل نرگس برای فروش
و خواهری گرسنه به انتظار نان
کفش هایی پاره و مادری نیم جان
کل هستی اوست از دنیای مهربان...
آنطرف، صدای نفس های پیرمردی می آید
گوش کن!
با لنگی کهنه
شیشه ی دودی ماشین جوان دنیا ندیده ای را
به امید اندکی ترحم
سفید میکند...
پسر بچه ی لنگان
حاکم سمت دیگر چهاراست.
میبینی؟
فروش چند دستمال کاغذی
و چند قوطی سیگار ممنوعه
احساس نان آوری را به تمام قامتش تزریق میکند.
صورت سیاه زن جوان کولی
از بین ماشین های نا منظم و در هم و صف نکشیده چهار راه
و یقه باز لباه استسش، زیبا شد...به لطف النگوهای رنگ رنگی
با چادری به رسم حجاب و نه نشانه ی ایمان،
کلافه و خسته
چها راه را
بدنبال 'نمی دانم ها' دور می زند!
میشنوی؟
مشغول کشتن صدای مخوف عذاب وجدان است...
جوان آشفته ای، همسایه ی راه پنجم است
نقش بر زمین
با لباسهایی معطر به لجن های تازه
به طمع کسب پول افیونش
دامن عابران گذرای چهار راه را
محکم می چسبد
میبینی
برای تسریع مرگ زندگیش
چطور التماس می کند؟....
خنده ی تلخ رفتگر خسته
وقتی پوکه ی تنقلات هدیه ی آدم های مهربان را جمع میکند
درد دارد...
انگار صداها آرام شد!!
معجزه ای در حال تحقق!!
معجزه ای از شیشه ی باز ماشینی شاسی بلند!
دستی تنومند و مردانه
بایک هزار تومانی مچاله
به قصد اهداء خوشبختی
به یکی از محکومین دایمی چهار راه بدبختی !!!!
و سپس بازی چراغ سبز دنیا پرست
و مهر سند حذف معجزه!
و تو
کافیست دستی به موهایت بکشی،
کمی پا به پا شوی و رطوبت هدیه چمن به شلوارت را به لطف
نعمت نسیم، بخشکانی
آدامس بی مزه گوشه دهانت را تند تر بجوی
گل نیلوفر با غچه را استشمامی اجباری کنی
و راه پنجم بی خیالی را امتحان کنی!
ولي دست به قلمت عالي
سلام نفس
تلخ بود ولي به دل نشست