پریا بین اشک من می ریزه دونه دونه بر گونه هام
میاد اشگهام از دل غصه هام
مباره به بارون بر سینه ام این کویر خشک وسوزان
نیست در کویرم یک برگ سبز زیبا
در آسمان شبش یک ستاره
پریا ببین به ناله تنهای هام
به غریبی و درد ورنجهام
در کویرم روییده یک گل زیبا و خندان
تا نشکنم سنگ صبور خدا
پریا این قصه دلم هست
قصه یک شاپرک بریده بال
افتاده از پرواز
آرزوش هست تنها پرواز
سوختن در نور و ازنور وبر نور
شدن یک یخ در تابش نور خدا
ببین پریاافتادم به برگی خشک از شانه درخت جان
ببین ای پری زیبام میسوزم به شمع به جدایی ها
بیا ای پری من بکن این گلم از کویر تنهام
که این هست تنها ثروتم به تو دهم هدیه جان
بیا ای پری هم درد غصه هام
بشکن با بودنت با خنده هات این خاموشی نازیبام
ببین ای پری زیبام
سوختم در این میخانه هزاران بار به جان
ندارم یک طاقت یک دوری از ندیدن نچشیدن آن جام هزار عقرب زیبات
بیا ای ساقی خوبان مستم کن به شراب عشق
میزنم آتش به ناله ام خمخانه جان
سوختم و سوختم
خنده ای به آن برلبم دوختم در این لباس
کی توند یک شاپرک کنار خورشید نشیند
کجایی برادر
خوبی؟
رفع کسالت شده؟
همیشه از خوانش سروده های زیبا و دلنشینت مسرور میشوم
شاد باشی