سر سازش ندارد با کسی دنیای دون پرور
چه بازی ها که با ما کرد این دنیای بازیگر
چه چشمانی که گریاند و چه دل ها که به غم خون کرد
میان خاک و خون رویاند صدها لاله ی پرپر
چه مردانی زمین افکند و سرهایی به دار افراشت
شهیدانی که پوشانید، کفن از دامن مادر
هر آنجا که به خون دل، شد از ویرانه ها آباد
نماند از آتش قهرش به جا جز خاک وخاکستر
زاین بی داد روز افزون و این خون ریزی از آدم
نمی دانم چه در سر دارد این بی رحم عصیانگر؟
پیرزاد