دخترک تنها بود
در اتاقی تاریک
و اگر خوب نگاه میکردی
تاریکی محض ، به چشمت میخورد
دخترک تنها بود با نگاهی گریان
و صدای قطره اشک
تنها نغمه آن شب بود
همه آنجا و چه خالی بودند
دست های زیادی آنجا بود
اما دست دخترک تنها بود
آسمان دلم امشب پر از گریه شده
همه اینجا هستند پدر و مادر و دوست
اما خدا اینجا نیست
پشت دختر هم خالیست
و صدایش را فقط
خود او میشنود
قلب او مملو از مهر و صفاست
و نگاهش پی یک نور و یک روزنه ای میگردد
ولی افسوس فقط تاریکیست
همه اینجا خوابند
و اگر هم بخواهند کسی را نگاهی بکنند
دخترک پائین است
دخترک کنج اتاقش تنهاست
چه کسی دخترک را میبیند ؟!!!
اینجا خدا هم تنهاست !!!
دیشب متوجه شدم بهترین دوستم بخاطر بیماری ژنتیکی که از پدر و مادرش داشته نمتونه بچه دار بشه ، همه تنها گذاشتنش حتی عزیزان و نزدیکانش ، کاری از دستم بر نمیومد هیچ کس نمیتونه جایگزین شوهر و پدر ومادر بشه فقط و فقط برای همدری باهاش این دست نوشته رو گذاشتم « برقرار باشید و سبز »