دوشنبه ۳ دی
معما شعری از محمدرضاذکاوتمند
از دفتر قصه دل نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ شنبه ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۷ ۱۷:۵۴ شماره ثبت ۶۵۱۲۷
بازدید : ۵۲۲ | نظرات : ۳
|
دفاتر شعر محمدرضاذکاوتمند
آخرین اشعار ناب محمدرضاذکاوتمند
|
هرنفس دل زلبت بوسه تمنا می کرد
شکرین کام خود از گفتن حلوامی کرد
طفل دل روز وشب اندرطلب گوهر جان
دیده از اشک روان غیرت دریا می کرد
کی زعیسی خبری بود وزغاذراثری
آن زمانی که لبت کار مسیحا میکرد
بی جهت عشق نشد صدرنشین دل وجان
که درآن آینه حُسن توتماشا می کرد
نه زمیخانه سُخن بود نه از کعبه ودیر
که دل از بهر غمت خانه مُهیا می کرد
کفرزُلفت نه همین عقل ودل ودین می برد
حلقه در پای دوصد سلسله شیدا میکرد
همه منظوردل از منظره روی تو بود
گرهوای چمن وگردش صحرا میکرد
شب دی جومرا بود امید سحری
گرصبا جلوه در آن زُلف سمن سا می کرد
تاهمچو #ذکاوت شدم از سردهانش آگاه
کاش از یک سخنی حل معما میکرد
|
نقدها و نظرات
|
سلام وعرص ادب خانم بلکامه عزیز سپاس از نظر پر انرژی شما تشکر و ممنون | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا و شورانگیز بود
غاذر؟
همچو #؟