سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

دوشنبه 20 اسفند 1403
    11 رمضان 1446
      Monday 10 Mar 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        تمام پلیدیها در خانه ای قرارداده شده و کلید ان دروغگویی است. امام حسن عسكري(ع)

        دوشنبه ۲۰ اسفند

        .... ی که

        شعری از

        ابراهیم حاج محمدی

        از دفتر عاشقانه ها و عارفانه ها نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۳۰ فروردين ۱۳۹۷ ۱۳:۵۰ شماره ثبت ۶۴۵۶۷
          بازدید : ۶۳۰   |    نظرات : ۰

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر ابراهیم حاج محمدی

         
        می زنم بر خودم نهیب از بس، شده ام مبتلا به دردی که
        کس مبادا شود دچارش تا،گویمش با خودت چه کردی که
         
        رفته در هم سگرمه هایت چون، زن ذلیلی که می دهد دشنام
        بر زمین و زمان و خود را نیز، کرده نفرین شبیه فردی که
         
        شده بیزار از خودش یکسر، آنچنانکه نیارمد آنی
        در بدر در پِیِ فقط پوچی است،مثل هالوی هرزه گردی که
         
        روی گردانده از خدا انگار، رستگاری فقط در این دیده ست
        طوق لعنت به گردن اندازد ، باشد از کردگار طردی که
         
        یأس می بارد از سراپایش،راه بن بست می کند چون طی 
        پخمه است آنچنان که نتواند  بزند حُقّه با شگردی که
         
        جان نفرسایدش چنین ماتم، دست یابد به بختیاری، تا
        باز گردد به روی او راهی،بشود فاتح نبردی که
         
        جان سالم بدر نَبُرد از آن،اَحَدی هرگز از بنی آدم
        گرچه بوده ست رستم دستان،شیر اوژن دلیر مردی که 
         
        هفت خان را گذشته با رخشش بی محابا بدون پروایی
        که مبادا نهفته بنشیند دامنش را غبار و گردی که
         
        خستگی  را در او عیان سازد،سر کشد از نهاد او حسرت
        غیرتش گل کند عیانی با شعله های فضا نوردی که
         
        آسمان را گدازه آویزد،نه چون این بنده، خوار و زاری که 
        تا به خود آمدم به خود گفتم: رفته بودی که بر نگردی،که؟
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1