دوشنبه ۳ دی
وعده ی آخر شعری از آرش میرزاوند
از دفتر دخترم باران نوع شعر نیمائی
ارسال شده در تاریخ جمعه ۳ فروردين ۱۳۹۷ ۲۲:۱۰ شماره ثبت ۶۳۹۶۷
بازدید : ۵۰۴ | نظرات : ۳
|
آخرین اشعار ناب آرش میرزاوند
|
وعده ی آخر
"چند روزی است که اجل نام مرا میخواند "
ملک الموت در آنسوی حیاط
پشت در مانده مدام
بر درِ خانه ی ما می کوبد
و من از ترس جدایی از تو
اندر ای سوی حیاط
همچو یک کدوک معصوم که مدارم
دست در دامنِ در
چند صباحی
مهلتی خواهم خواست.
تا که یک بار دگر
من بگویم رفتم
و تو اصرار کنان
دست ها را گره در آغوشم
که نباید بروی
ولی افسوس که تقدیر مرا از تو جدا
و میانِ من و تو فاصله ها
هدیه آورده برایم اما
بخدا منتظرِ آمدنت خواهم ماند
نه در این سوی حیاط
یا که در قیدِ حیات
مهمان پشت در است
خوبیت نیست که در وا نکنم
وعده ی آخر ما
توو یک شاخه ی گل
من و یک خانه ی کوچک به اندازه ی یک بستر خواب
آرش میرزاوند
|
نقدها و نظرات
|
سلا جناب استکی سال نو مبارک ⚘⚘⚘⚘ | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.