تعجبم از سر ممنوع است به شهر هم به چپ دیدمش و به راست ان تابلوی اصل
یک مریض سکته ای دیدم به شهر مامورین حمله کردند با زور میبرددنش به کمپ
شهردار بر مالکان قبض عوارض پخش میکرد عده ای را با جواز ؛عده ای را ممنوع میکرد
جمله دانند که (امامزاده حسن ع ) است در شاه عباسی کرج عده ای جمع شدن را در دانشکده و شاه عباسی راممنوع کنند!
من نمیدانم کدامین صحت است ؛کدامش منطق به عقل تجمع در جای جای شهر و استان من ممنوع است!
عده ای بر پیر و فلج ظن معتادی دهند
ان یکی بر فقیر مسکینی چوب دستی میزد وان فقیر اعتراف میکرد سارق نیم لباس از من وشخص من است
ان دگر بر فقیر اتهام دیگر میبست زود بر پرونده اش کپی ملی را ضمه کرد
ان یکی تهدیش میکرد تا به قاضی برد نزد قاضی اسرار خلاف جمله اینچنین باز شود
حیله ها کلا به اختلاف کشند زن به شوهر به تازد کودکان جملگی شاکی شوند
شاکیان هر جا که دیدی جملگانی خاطیند ! بار مسلمان حقیقی زان بند باری خالی است!
نه حق اجتماع دانند نه حق شخص ! نه حق حریه دانند نه حق بشر
ادمی را ادمیت لازم است نه همین لباس زیباست نشان ادمیت!