سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 3 آذر 1403
    22 جمادى الأولى 1446
      Saturday 23 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۳ آذر

        غم مجنون

        شعری از

        علی نصرالهی (مجنون)

        از دفتر دیوانه مجنون نوع شعر مثنوی

        ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۶ ۰۷:۰۹ شماره ثبت ۶۲۷۷۵
          بازدید : ۷۷۹   |    نظرات : ۱۶

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر علی نصرالهی (مجنون)

        غم مجنون:
        رهگذری دید مرا غرق خون 
        گفت چه شد، از چه شدی واژگون 
        گفتم از این قسمت پر حادثه 
        خون شده دل از غم این فاجعه 
        گفت رها شو غم دل را بشوی 
        گفتم از این غصه تو چیزی مگوی 
        گفت مگر چیست غم قلب تو 
        گفتم از عشق است رها کن برو 
        گفت مگر عشق پریشان کند؟ 
        گفتم از ان بیش که ویران کند 
        گفت تو هم رو پی عشقی دگر 
        گفتم از این عشق نداری خبر 
        عاشق بیدل به یکی عشق باخت 
        با دل ویران شده ی خود بساخت 
        گفت برو این که دگر عشق نیست 
        این عمل تو همه دیوانگی ست 
        گفتم اگر عشق شود شعله ور 
        صد سخن از عقل ندارد اثر 
        گفت چنین عشق در افسانه بود 
        دزد زمان عشق چنینی ربود 
        اینهمه حرفی که تو گفتی غمین 
        ظلم به خود بود نه آیینِ دین 
        گفتم اگر دید تو این سان بود 
        کیست در این دور که انسان بود 
        ما همه آدم متولد شدیم 
        طوطیِ دین گوی مقلد شدیم 
        کی خود از این دین خبری داشتیم 
        کی گل مهری ور دین کاشتیم 
        صبح شدیم عاشق و دلباخته 
        شب نشده تیغ بر او آخته 
        صبح دل خود به کسی داده ایم 
        شب پی عشق دگر افتاده ایم 
        کی بکشد دین خدا عشق را 
        کی شود او خسته از عشقی چو ما 
        کی به جدایی کمر کس شکست
        کی به دل تازه تری عشق بست 
        کی چو تو افتاده لگد مینمود 
        در نگهش فرق تو و من نبود 
        رو به سر کار خودت باش تو 
        کم بزن از بهر من آهنگ نو 
        من به همین آتش سوزان خوشم 
        از غم افتاده در این جان خوشم 
        با غم خود سوخته و ساختم 
        گرچه دلم را به شما باختم 
        علی مجنون 
         
         
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        چهارشنبه ۱۸ بهمن ۱۳۹۶ ۰۷:۰۸
        درود خندانک

        غم از دلتون به دور خندانک

        آوای دلتون شاد خندانک
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۶ ۱۴:۴۳
        خندانک
        ارسال پاسخ
        علی نصرالهی (مجنون)
        علی نصرالهی (مجنون)
        چهارشنبه ۲۴ شهريور ۱۴۰۰ ۰۱:۵۵
        سلام و درود خواهر گلم
        عباسعلی استکی(چشمه)
        چهارشنبه ۱۸ بهمن ۱۳۹۶ ۱۲:۳۰
        درود بزرگوار
        حکیمانه و زیباست خندانک
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۶ ۱۴:۴۳
        خندانک
        ارسال پاسخ
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۶ ۱۰:۴۴
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        درود برادربزرگوارم
        زیب قلم زدید خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        محمدکریمی (پویا)
        چهارشنبه ۱۸ بهمن ۱۳۹۶ ۰۶:۰۴
        درود فراوان
        شاعرگرامی

        عاشقان رابهرسوختن ساخته اند
        قلبشان رادرآتشی انداخته اند

        بداهه تقدیمتان
        زیباوپراحساس بودشعرتان خندانک خندانک خندانک خندانک
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۶ ۱۴:۴۳
        خندانک
        ارسال پاسخ
        حمیدنوری(احمد)
        چهارشنبه ۱۸ بهمن ۱۳۹۶ ۰۷:۵۶
        درود دوست فرهیخته و شاعرم
        جناب مجنون مثنوی بسیار بسیار زیبایی
        خواندم ازشما بهره ها بردم بسیار شیوا وروان سروده ای
        بخاطر زیبایی این اثر را چندین بار خواندم و و لذت بردم فقط
        در ابتدای شعر تیک غزل خورده است که این اثر یک مثنوی بسیار زیباست
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۶ ۱۴:۴۳
        خندانک
        ارسال پاسخ
        علی رفیــــعی وردنجانی
        چهارشنبه ۱۸ بهمن ۱۳۹۶ ۱۲:۵۵
        سلام و درودتان
        سروده زیبایی است خندانک خندانک خندانک
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۶ ۱۴:۴۳
        خندانک
        ارسال پاسخ
        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        چهارشنبه ۱۸ بهمن ۱۳۹۶ ۱۸:۱۸
        درود بزرگوار خندانک خندانک خندانک خندانک
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۶ ۱۴:۴۳
        خندانک
        ارسال پاسخ
        ابوالفضل رمضانی  (ا تنها)
        پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۶ ۱۹:۱۵
        سلام بر شکا جناب مجنون عزیز خندانک
        دیری اثری نخوانده بودم،دلتنگتان بودم.
        شعر زببایی بود،لذت وافر بردم.
        ممنونم
        زنده باشید خندانک خندانک
        عظیم شفاعت
        چهارشنبه ۷ آذر ۱۳۹۷ ۰۴:۴۸
        درود (استاد نصرالهی) خندانک
        بسیار زیبا سروده اید قلمتان سبز و روان باد خندانک
        مانا باشید خندانک خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        نادر امینی (امین)

        یکی از بزرگان اهل شعر درودی فرستاد برمن از روی مهر نبودم لایق حمو ثنای بندگان بباشم حقیری زشرمندگان سرودم تا که سنجم عهد خویش به اشک یتیمان پای افتاده پیش نه من آن نیک سرشتم در این روزگار ولی من کجا وسعدی روشن فکار کنون من درودی فرستم مریم که عادل بود کنیه اش چو عادل هماره بود با همه بنیه اش
        مدینه ولی زاده جوشقان

        تو ای آن که در قلب و روح منی اا خداوند حکمت خدای غنی اا به اطراف خود هم نگاهی بکن اا بتابان بر این سر زمین روشنی مدینه ولی زاده ی
        مریم عادلی

        درود برشما شاعر نیک سرشتتتت کاش دنیااز فکرتان مینوشت
        نادر امینی (امین)

        مرده آن است که نامش به نکویی نبرند ورنه هرمرد تبهکار به جهان زنده بود لیک مرد فداکار فلکی زنده کند دست دردست فقیران دهد و خرج یتیمان بکند این چنین که رسم خردی درجهان زنده بود پیش یزدان همه از فقر وغنیآن برازنده بود نه ستم بیند و نه ستمکار بود عاقبت در پی عقبی رود پا زدنیا بکشد
        مریم عادلی

        دستها خالی اند ازسخا و سلامممممم هیچ چیز پس نجو ای نکومرد تام

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3