بنام خدا
با احترام تقدیم مینمایم به عاشقان منتظرش
( در اِنتظارِ ماه )
از نسیمِ صبح گاهان می تَراود بویِ تو
در پیِ عطرت روان پَرمی گشایم سویِ تو
.
هرگُلی را بو کنم عطرِ تو آید بر مشام
تیز و برّان از چه رو گشته کمان ابرویِ تو
.
می کند گل ها نوازش در سحر بادِ صبا
دل گرفتارِ رُخت وان سلسله گیسویِ تو
.
چشمِ عاشق خیره برخالِ لَبت مَسحور شد
گر چه باطل کرده سِحرِ ساحران جادویِ تو
.
تابشِ مَهوش رُخت بینا کند هر دیده ای
مرده دل اِحیا کنی نوشین بوَد داروی تو
.
می نمایی زخمِ دل را با نگاهی اِلتیام
مرهمی بر زخمِ دل چشمانِ چون آهویِ تو
.
گرچه بالم زخم باشد لیک باوَر میکنم
زخمها درمان شود در آسمانِ کویِ تو
.
منتظر مانم که روزی گاهِ هجران سر رسد
من قناعت میکنم حتی به تارِ مویِ تو
.
بیش از این دوری مکن ای ماهِ پنهان ، رُخ نما
چون نمی گُنجد چنین رفتارها در خویِ تو
.
بر (حبیبت) گر نتابی عمرِ او گشته فَنا
محفلش روشن نِما کافی بود سو سویِ
تو
.
........حبیب رضائی رازلیقی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
قالب : غزل
وزن : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
بحر: رمل مثمن محذوف
من قناعت میکنم حتی به تارِ مویِ تو
حضرت مهر استاد خوبم اجرتان با صاحب اثر و قبول حضرت حق باشد یا رب