سال‌های شهید

"سال‌های شهید"

هشتاد و نه دقیقه گذشته‌ست
و چشم‌های خسته‌ی داور
بر حرکت خسیس عقربه‌ها گیج می‌روند
یک یار همچنان مهاجم دیدار است
و گیسوان بلندی
بر شانه‌های پر تحرک او موج می‌زند
و در میان هیاهوی پله‌ها
با آرزوی شکوفایی گلی حساس
از انتهای خط دفاع حریف می‌گذرد
و باز هم خطری جدی
در حلقه‌ی محاصره‌ایی تنگ
از آستانه‌ی دروازه دفع می‌شود
و من به چشم‌های غریب تو فکر می‌کنم
و من به چشم‌های غریب تو فکر می‌کنم
در لحظه‌های پخشِ تصاویرِ مستقیم
وقتی که شهر
بی‌تابِ آخرین دقایق بازی
بی‌درد روی مبل‌های تماشا لمیده است
و من به درد چشم‌های غریب تو فکر می‌کنم
و من به درد چشم‌های غریب تو فکر می‌کنم
ای یادگار زخمی آن سال‌های شهید
ای یادگار زخمی آن سال‌های غرور
آن روزهای عزیز
ای یادگار آنچه از تو بجا مانده‌ست
آن سوی خاکریز
کو دستهای قنوت آشنایت
آن دستها که وقت دعا
لبریز از نگاه خدا بودند
آن دست‌ها که عکس شقایق را
بر سبزه‌ی لباس تو پیوند می‌زدند
و نام آن حماسه‌ی جاوید را
روی صداقت پیشانی تو می‌بستند
و ماشه‌ها که هماغوشِ پنجه‌ات
با ضربه‌های قلب تو
مانوس می‌شدند
و لوله‌ها
از انتقام سرخ تو سرشار
و شعله‌پوش‌ها
در آتش پیاپی تو محو
یادش بخیر
روزهای جبهه و سنگر
وقتی که خط‌شکن حمله‌های شب بودی
و توپ‌های آتشِ دشمن
بی‌وقفه پیش پای تو می‌افتاد
و تو مقاوم و نستوه
در لحظه‌های چشم کمین
گشت می‌زدی
آن روزها که مامن آغوش خاکریز
در اشتیاق لمس تو می‌پوسید
و تو دلاورانه و بی پروا
آن‌سوی جبهه‌ها
نقش حماسه و ایثار می‌زدی
یادش بخیر
وقتی که آمدی
نقاشی بجای مانده بر تنت
تصویر هشت سال مقدس بود
و از خلوص چشم‌های تو خواندم
آن دستهای قنوت آشنا
آن‌سوی خاکریز بجا مانده‌ست
و پای گم‌شده‌ات را
با خود به پشت جبهه باز نیاوردی
و من هنوز
همیشه
به چشم‌های غریب تو فکر می‌کنم
امشب مرا به غربت چشمانت مهمان کن
وقتی به تربت یاران فراموشت
چشماب‌های یاد را
به تلخی دلشکوه‌ها می‌آمیزم
امشب مرا به سوره‌ی چشمانت مهمان کن

غلامعلی همایونی "شمیم"