حکایت می کند راوی زِ یلدا
که طولانی بُوَد در بین شب ها
زِ طولانی ترین شب های سرما
شبی باشد که نامش گشته یلدا
بلندا تر شب فصل زمستان
تفاوت می کند روز و شب آن
چو یلدا را چنین شب بس دراز است
شبی را این چنین بس رمز و راز است
در این شب اهرمن مغلوب مزداست
شب یلدا شب پیروزی ماست
شب یلدا شب فرخنده فرشید
که فردایش بود میلاد خورشید
مطابق گشته این فرخنده یلدا
به روز زایش عیسا مسیحا
شب یلدا شب میلاد عیساست
از اول تا به آخر دَم مسیحاست
در این شب شاخه ها را گل به بار است
به غیر از گل چمن را هر چه خار است
شب یلدا چو گیسوی کمند است
که فردایش دگر روزی بلند است
شب یلدا شب عشق است و مستی
شب فارغ شدن از هر چه هستی
شب یلدا شب دیدار یار است
بساط عیش و نوشی برقرار است
به هر لیلی یکی مجنون کنار است
تو گویی وقت و هنگام بهار است
اوستا گویدش این « خُرده روز » است
چه خوش نامی که آن هم «دل فروز » است
اگر چه این شب از شب های سرد است
ولی سرمای آن مَرهَم به درد است
در این یلدا شب پُر سوز و سرما
ننه سرما فراری شد زِ گرما
عمو نوروز ما در شب یلدا
ببوسد روی ماه ننه سرما
در این شب مردمان سنت گذارند
چنین شب را مقدس می شمارند
به دور هم نشینند جمع منزل
برافروزند هزاران شمع محفل
اجاق خانه ها هم گرمِ گرمِ است
به کرسی تکیه گاهش نرم نرم است
اگر کُرسی نباشد خانه ها را
به شوفاژ و بخاری کن مدارا
همه شادند و خرّم دور کرسی
گهی برپا کنند جشن و عروسی
بکوبند و برقصند و بنوشند
همه دایم به حال جنب و جوشند
یکی سفره براندازند به کُرسی
یکی گوید بدو ای والله مِرسی
در این شب قصه و افسانه خوانند
بزرگان چون همیشه خوش بیانند
یکی سفره براندازند به کُرسی
یکی گوید بُدو ای والله مِرسی
در این سفره بُخُور و عطر و بَرسَم
گذارند در میان سفره دَر هَم
بیارند خوردنی از جمله آجیل
درونِ یک سبد یا توی زنبیل
بُوَد آجیلِ « لُرک » مَزدَیَسنان
یکی زان خوردنی در دور باستان
کنارش می کنند قاچ هندوانه
گهی هم خربزه یا هر دوانه
به خوانی که بنامندش به « مَیزَد »
ولیمه را توان با جام مِی زَد
ولیمه دادن اندر این شبِ سرد
یکی رسم خوشایند است به هر فَرد
گهی شمعی برافروزند و عودی
چه غم ما را اگر آن را نبودی
چو آتش دان و مِجمَر در کنار است
زمستان را شبِ یلدا بهار است
به یادِ حافظ و شاخه نباتش
غزل های عجیب و معجزاتش
زِ دیوانِ لسانُ الغیبِ شیراز
تفأل را به شعرش می کنند باز
یکی از آن غزل ها را بخوانند
که پیشامد زِ فردا را بدانند
شبی خوش تر زِ یلدا من ندیدم
در این عمر گران مایه مدیدم
چنین شب را به خاطر می سپارم
به روزی که رسد فصل بهارم
سرودم شعر یلدا فی البداهه
خدا بر این سرودن ها گواهه