فریاد مستانه
مراقب دیدگانم باشید
و به من بیاموزید
تا آنها را درویش کنم
مراقب دلم باشید
که مبادا بشکند و ازتیزی آن دستانتان را بِبُرّد
مراقب زبانم باشید
که به هرزه گوییهای شبانه
در کوچه پس کوچه های غمبار تنهایی
فریاد مستانه نکشد .
مراقب لبهایم باشید که به غیر حق بوسه نزنند
مراقب واژه گانم باشید
که مبادا از نیش مار الهام گرفته باشند
من از دستانم نمی ترسم و هراسی ندارم
چون نیازی نیست مراقب دستانم باشید
من با دستهای تهی از پیشتان خواهم رفت
و شاید تنها نامی بماند
که آن هم کرایه نمی کند مومیایی شود
وقتی رفتم اجزائم را به نیازمندان هبه کنید
و نگذارید بیهوده درخاکهای درگذشتگان بنالند
چند سالی هست که واردات خون
از چین پیشانی آغاز شده است
توصیه میکنم که از خون رگهای خودمان
به همدیگر هدیه دهیم
بدانید که هیچکس
به فکر و یاد ما نیست
مائیم و خودمان
مائیم و دلمان
مائیم و تجلی نور حقیقت
در کالبد وجودمان ، پنهانی ، و دیگر هیچ
باقر رمزی باصر