ابر بارانزای احساس:
.
به سویت، آمدم، با پای احساس؛
تو را فریاد دارد، نای احساس؛
.
دلم خستهست، از، آلودگیها؛
ببار ای بارانزای احساس!
.
ببر، آلودگی را، از هوایم؛
دوباره، شاد کن، دنیای احساس!
.
شکوفا کن، درونم، باغِ عشق و،
به دستانم بده، گلهای احساس!
.
فرایادم، بیاور، مهربانی؛
به چشمک، چشمکِ شهلای احساس!
.
مرا، مست از محبّت کن، دمادم،
تو از جامِ تبِ صهبای احساس!
.
خروشان شو، میانِ موجِ جانم؛
بشو، شورشترین، دریای احساس!
.
به جامِ سینهاَم، جاری نما، مِهر؛
از اشعارم بخوان، آوای احساس!
.
زهرا حکیمی بافقی، غزل ۱۴۱، کتاب آوای احساس.
________________
رویای آبی:
.
دلِ تشنهام را، به دریا رسان!
به رویای آبیِ زیبا رسان!
.
دلم، خواب دیده، تو را، هر زمان؛
بیا؛ باورم را، به رویا رسان!
.
بدم، عشق را، در سرورِ دلم؛
و آن را به مهر و، به گرما رسان!
.
تمامِ مرا، بالِ پرواز ده؛
به باغِ صفا وُ، تماشا رسان!
.
به احساسِ جانم، بزن چشمک و،
مرا تا به مرزِ ثریا رسان!
.
زهرا حکیمی بافقی، غزل ۲۵۶، کتاب نوای احساس.
کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست . استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.