حِصن فرونپاشد به سلسله هَلاهِل
ذَهب نگینِ حقّ است مُقابلِ اَباطِل
همیشه تا جهان هست به نورِ سَرمدِ عشق
رضاست روحِ جان بخش تَپِش سُرای هَر دِل
********
امشب امام ِ عاشقان خونین جگر شد
جانم رضا از رفتن ات چون محتضر شد
لعنت به مامونِ زبونِ خاک بر سر
این جمله در ارض و سما لب خوان شرر شد
قلب ِ جواد و مادرش دریای درد است
احمر نَفَس دیده تلاطم موج ِ تر شد
امشب کبوترهای گنبد بغض کوی اند
کوکویِشان کویی رضا را بیشتر شد
بَدرِ حرم اشکش ز پشتِ ابر پیداست
دیگر نمی اید برون تیره قمر شد
امشب سحر پیدا نگردد تارگاه است
خورشید از دنیای ما عزم ِ سفر شد
زمزم بجوشید از عروجِ هاجرین اش
حوتانِ سرخ آبی به میزانِ نظر شد
تاریخ گردیده گریبان چاکِ محنت
مولایمان "چارِشن" بی تو جلوه گر شد .
********
هر فتنه که از سر شد برمن نه عجب زیرا
دنیاست علی فرمود از عطسه ی بُز دون تر ...
قلبم چو رُسین کوهی در تاب و تبی جانسوز
آتش به درونِ کوه از آبِ یَم افزون تر
شهادت امام رئوف امام رضا (ع) تسلیت باد
5سال آخر امامت علی بن موسی الرضا (ع) در زمان خلافت عبدلله مامون گذشت. او که ارکان حکومت خویش را متزلزل می دید، با ارائه پیشنهاد مزورانه ولایت عهدی به امام رضا (ع)، در پی این بود که با این پیشنهاد و تهدید ایشان به قبول این پیشنهاد که به هیچ عنوان مورد قبول امام نبود، به 3هدف خویش دست یابد:
1- دورساختن وجود امام رضا (ع) از مدینه و خنثی سازی هرگونه قیام شیعیان و نیز بنی عباس بر علیه حکومت نامشروع خود
2- با آوردن امام به مرو و تحمیل ولایت عهدی به ایشان، مقداری از فشارها و تهدیدهای احتمالی از سوی علویان و ایرانیان را فرو نشاند.
3- مردم با دیدن حضور امام رضا علیه السلام در دستگاه خلافت مأمون، از شورش و مخالفت منصرف شوند.
یاسر - خادم امام رضا علیه السلام - می گوید:
پس از آن که ولایت عهدی امام رضا علیه السلام استقرار یافت، دیدم که امام علیه السلام دست هایش را به سوی آسمان بلند کرده، به خدا چنین عرض کرد:
«خدایا، تو می دانی که من در مورد قبول ولایت عهدی ناگزیر شدم. پس مرا مورد بازخواست قرار نده، چنان که بنده و پیامبرت یوسف علیه السلام را هنگامی که حکومت مصر را به دست گرفت، بازخواست نکردی».
امام رضا علیه السلام با قبول ولایت عهدی اجباری هم چون امام حسن علیه السلام که صلح تحمیلی معاویه را پذیرفتند به مردم فهماندند که سیاستش از سیاست مأمون کاملاً جداست و در گفت وگو با مأمون درباره خلافت، با کمال صراحت به مأمون فرمود:
«تو چکاره ای که خلافت را به من واگذاری؟ اگر خلافت را خدا به تو داده، تو نمی توانی آن را به دیگری واگذاری، و اگر خدا به تو نداده، چه حقّی داری که درباره آن تصمیم بگیری».
مامون وقتی صراحت گفتار و رفتار امام رضا را دید، دریافت که گفتار و رفتار آن حضرت در نهایت موجب ضعف و تزلزل حکومت او می شود؛ لذا تصمیم گرفت که آن حضرت را به گونه ای از میان ببرد. ولی کاملاً مراقب بود که این عمل به طور کاملاً محرمانه انجام گیرد تا مسئله جدیدی برای حکومتش پیش نیاید. لذا با مسموم کردن آن حضرت به هدف خود رسید. امام علیه السلام در روز آخر صفر بر اثر زهر مسموم و دعوت حق را لبیک گفت و به اجداد پاکش پیوست.
مردم و دوستداران آن امام وقتی که خبر شهادت حضرت را شنیدند ازدحام کردند و گفتند که مأمون با نیرنگ امام علیه السلام را کشته است. مأمون شخصی را نزد مردم فرستاد و گفت تشییع جنازه به فرصتی دیگر موکول شده است. مأمون از ترس این که آشوبی برپا شود مردم را با این ترفند متفرق کرد و دستور داد جنازه آن حضرت را شبانه غسل دادند و به خاک سپردند.
امام رضا علیه السلام هم چون اجداد پاکش، قبل از هر چیز، بنده خالص خدا بود و همه چیز را در خط بندگی خدا دنبال می کرد. زهد و عبادت و راز نیاز و مناجات و سجده های طولانی او، نشان می داد که دلداده خداست. رجاء بن ضحاک سرپرست مأموران مأمون که مسئولیت آوردن امام را از مدینه به خراسان برعهده داشت، در این باره می گوید: «سوگند به خدا، مردی را ندیدم که با تقواتر از امام رضا علیه السلام باشد و در همه ساعات زندگی یاد خدا کند و به اندازه او خوف از عقاب خدا را در دل داشته باشد».
صل الله علیک یا امام رئوف فی کل دقایق و اللحظات
⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘