يکشنبه ۲ دی
|
دفاتر شعر ایمان کاظمی ( متخلص به ایمان )
آخرین اشعار ناب ایمان کاظمی ( متخلص به ایمان )
|
عاشقی میداد با بانگی حزین
سویِ معشوقش که ای زیباترین
.
ای همه عالم فدای روی تو
قبلهگاهم بر خم ابروی تو
.
روز و شب پیچیدهام در موی تو
افتخارم عاشقی در کوی تو
.
چشم مستت چون به عالم باز شد
نرگس شهلا چنین غماز شد
.
تاب گیسویت جهان را تاب داد
بر همه عالم می نایاب داد
.
آسمان از تو شَود نیلوفری
چرخ آموزد ز تو افسونگری
.
تا که پر کردی ز عشقت جام را
بردهای از جان و تن آرام را
.
مه جبینا کی فراق آید بسَر
برفروزی بر منِ مسکین نظر
.
چون که با پروانه سوزم شامها
عاقبت گیرم زِ ساقی جامها
.
کوه صبر از دوریت ویرانه شد
ساغرم پُر ، همدمم پیمانه شد(۱۰)
.
.
تا که هجران جمله گردد مختصر
وا گذارد ، این شرار و این شرر
.
در خور شأنت سرائی ساختم
خانهای را بهر تو آراستم
.
خانهای در دامن دشت و دمن
باد عطری آرد از بوی چمن
.
در رهش ریحان زنم آلاله گون
خشت خشتش آجری سیمینه گون
.
بر حیاطش جمله نسرین بایدت
جوی آب و حوض رنگین بایدت
.
شاخساری از درختان کهن
بلبلان شیدای رویت در سخن
.
اندرونش را سریری شاهوار
گوهری آویزم آن را نامدار
.
فرشها میگسترانم بر زمین
طرح و نقشی تازه و ابریشمین
.
میکنم آذین در و دیوارها
چلچراغ آویزمش از طاقها
.
خوبرویان جمله خدمتکار تو
حوریان اینگونه حسرتخوار تو(۲۰)
.
شرح این منزل چو او بسیار گفت
از سرِ در تا لبِ دیوار گفت
.
بر سخن آمد مهی نیکو سرشت
جملههایش از طلا باید نوشت
.
گفت سوی عاشق زار و حزین
عاشقا ، یارا ، عزیزا ، بهترین
.
نیک دادی شرح روی و موی من
خوب گفتی از خم ابروی من
.
گرچه خوبم من ولی بهتر ز من
هست زیباتر بسی در انجمن
.
تا که این اندیشهات در دست شد
عاشقی رفت و هوس پا بست شد
.
چون به حسن ظاهرم دلبستهای
ناگهان بینی که از من خستهای
.
باغ شدّادی که بهرم ساختی
با زر و سیمت به آن پرداختی
.
چند روزی را چو در آن سر کنم
بایدش بر دلبر دیگر کنم
.
خانهای در قلب محزون بایدم
جوی آبی از رگ و خون بایدم(۳۰)
.
پس اگر این منزلم در دل کنی
لاجرم عشقم چو نم در گِل کنی
.
تا ابد این عشق ماند پایدار
شرح آن بر جان عالم ماندگار
.
جای این دولتسرا جان بایدم
عشق نابی پر ز «ایمان» بایدم
.
بعد از این جانا کمی نیکو نگر
بر درون و حُسن باطن کن نظر
.
حسن سیرت به ز حسن صورت است
عاشقی بر اهل معنا دولت است
|
|