سه شنبه ۲۹ آبان
|
دفاتر شعر باقر رمزی ( باصر )
آخرین اشعار ناب باقر رمزی ( باصر )
|
تقدیم به اعضاء محترم و مهربان سایت
شعر ناب
حيات آبستن درد است و ماتم
جواب بي كسي ها را دهد غم
شب هجران يار و تار و تنبور
همه ياران به شوق يار در گور
كه در دشت بلا ما را صلا كرد ؟
كه حوا را به آدم مبتلا كرد ؟
كه در خندق بلاي خون فرستاد ؟
كه در گلزار ما افيون فرستاد ؟
كه گفت فرهاد ما پارينه سنگي ست
كه گفتا روم شيرين كيش زنگي ست
خدايا داد ما را دادگر باش
كوير غوطه را آبادگر باش
خدا در لابه لاي آيه خفته ست
خدا خويش از لب تورات گفته ست
خدا خود معني تورات و قرآن
خدا در عرش موران سليمان
بيا هم مشرب نيزار باشيم
بيا تنبيه خود را دار باشيم
تو داسي ، طاقي ، ابرويي ، جمالي
تو در انكار گل هاي كمالي
تو در هر هاله رنگين كماني
تو از قبل از ازل در بيكراني
تو تاريخ كدامين سرنوشتي ؟
كه مي را در دل انگور كشتي ؟
تو بر بلبل لب تكليم دادي
تو بر آدم گل تسليم دادي
كف دستان ما عين كوير ست
زمين از روح ليلا سير سير ست
ميان ما و مي تفريق نبود
پس ميخوارگي تحقيق نبود
ابوجهل از تو دارد طعنه بسيار
ابوعلم آگهي دارد ز بيمار
تو شبنم را لبي سيراب دادي
تو سقا پيشه گان را آب دادي
الهي چشمه غم را بخشكان
تو حتي جان توتان را مرنجان
الهي درگهت را باز بگذار
مغيلان را تو صد من ناز بگذار
تو در هر منظري صد راز داري
كه در دست نبي اعجاز داري
الهي شوكران را گل فشان كن
حيات فاني اش را جاودان كن
الهي بر لبت زخم گل آيد
الهي بر تبت اخم گل آيد
الهي درد بي دردي بگيري
چو ليلي جام شبگردي بگيري
الهي بر سرت آئينه باشد
گلاب كاشي ديرينه باشد
كه گفت از روزن او نور بردار
كه گفتا از عسل زالنور بردار
كه گفت در لابه لاي گل بباري
كه گفت در جام شبنم مل بكاري
كه در دام تو بلبل را فرستاد
كه بر تاج تو كاكل را فرستاد
الهي بر سرت پروانه افتد
الهي در پي ات پيمانه افتد
تو رامشگر شدي تا رام گردي
مثال بافقي آرام گردي
تو صدها ناز تازي را خريدي
بساط عشق بازي را خريدي
چرا داد و ستد كردي تو با گل
چرا خنديدي بر اصوات بلبل
سزاي گل لبستان جمالت
سزاي لب گلستان كمالت
سزاي پا شبي در جمكرانت
سزاي هر سقوطي آستانت
كه گفت در سر زمين مين باشي
كه گفت در سفره مسكين باشي
من از آوارگان قوم لوطم
مثال آدم هر دم در هبوطم
الهي كشتي نوحت كجا رفت ؟
گل ما خشك شد و روحت كجا رفت ؟
الهي آيه و آئينه تر شد
گل نرگس در آئين دربدر شد
تو را امشب به ساز ني سرايم
به دستم لاله و با مي سرايم
به جامم سايه بيد جنون است
لب جامم بجاي باده خون است
فريب است اين نهالستان زيبا
دريغ از باده در دست فريبا
در ماتم سراي دل چه تنگ است
خدا داند كه دلهامان چه رنگ است
بيا در كلبه احزان ما باش
ز بهر دردمندان آشيان باش
چه دلها كز فراقت بيم دارد
چه سرها چون سر تعظيم دارد
چه بابا طاهري كرديم عريان
چه حافظ نامه ها رانديم از جان
الهي نامه ما پر ز جوهر
حروف و ابجد و گل گشته پرپر
الهي شب بساط غم برانگيز
ميان اشك شب زمزم برانگيز
الهي كوثر هر دم رنگ خون است
در و دشت و چمن آلاله گون است
بهار ، آبادي ، انجير ، ياس در پيش
زمستان ، بي كس ، آماس در پيش
به دربار غلامان غل فراوان
به ياس نا اميدي ابر گريان
به زير چكمه موران سليمان
بجاي پاي ايمان پاي شيطان
دو روز ديگر از امسال باقيست
كه حول حالنا احوال باقيست
باقر رمزی باصر
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
سلام
بسیارزیباست