میروم شهردگر ، گرچه دلم گیرِ توبود
گفتی این غصه وغم ، آفت وتقدیرتوبود
آتش افتاده بجانم که بسوزم شب وروز
شعله ورگشتن این عاشقی تقصیرتوبود
من واین حال پریشان به کجا روبکنم
توکه دانی دل من درغُل وُ زنجیرتوبود
درگلوخفته سکوتم مثل مجنون شده ام
اینکه دیوانه شدم ، حاصل تدبیر تو بود
به که گویم که چنین پیروُخراباتی شدم
چون اسارت بگرفتی دل وتسخیرتوبود
میروم تا که رهاگردم ازاین عشق دروغ
ذهن من پُرشده ازقامت وتصویر تو بود
**==**==**==**==**
باز افکارشبانه لخته کرده
باهجوم یک سکوت تلخ
وفانوسی که پت پت میکندهرشب
درفراز سقف
گرفته شوروحالم را!
صدای تاروتنبورخزان
بربرگهای خشک وبی احساس
که میرقصند با این ساز پاییزی
میان کوچه باغ خاطراتم
مرادرحسرت لبخندافسرده!
دوباره انتظارم پشت درمانده
کنارپنجره ماتم گرفته دیده گان من
صدای سایه ی پایت مرا آرام میدارد
بیا یک باردیگر شورشعرم باش
کمی بگذارسربرشانه هایم
تاآرام گیرد بی توبودنها
s@rv