برای قتل وعام مسلمانان بورما

چندشعراز:خالدبایزیدی(دلیر) برای قتل وعام مسلمانان بورما 1- ازآن روز که دربورما زن وکودک را پیروجوان را قتل وعام می کنند موهایم یک دست ازگناه خداپرستی سپیدشد گناه کبیره ام به دروغ وریا خداپرستی اما درنهایت سکوت وپستی؟؟!! 2- کودک بورمایی را زیرابری جاگذاشتند ابربه فرزندی اش برگزید الان آن کودک نام اش رعد است 3- دربورما! اینقدر... اینقدر... خون ریخته شده که هیچ کس قادربه شناسایی خون خودنیست 4- وقتی مسلمانان دربورما خون جوانشان به ناحق ریخته شد آنگاه فهمیدم: خداپرستان درمسجدوکلیساها دروغ ترین خداپرستان روی زمین اند 5- ازچه! درمسجدوکلیسا بدنبال خدا می گردید... خدادربورما کشته شده این را کودک بورمای بمن گفت؟؟!! 6- می خواهم! به جنگل بازگردم امروزهرگز... انسان ازحیوان ناطق ترنیست آنچه که دربورما می گذرد هرگزدرمیان حیوانات نمی گذرد 7- دربورما تنها دل و دست و پاو چشم و کاسه سراست درکوچه وخیابان هایش افتاده... اماهیچ کس جرات نمی کند که بگوید: این اعضای تکه تکه ی من است؟؟!! 8- من هیچ وقت خدارا به این کوچکی ندیده بودم گاه که می دیدم: فقط به قتل وعام کودکان بورمایی ذل زده بودو هیچ نمی گفت؟؟!!