دوشنبه ۳ دی
کارگر شعری از تقی سیفی
از دفتر زندگی در قفس نوع شعر مثنوی
ارسال شده در تاریخ جمعه ۱۷ شهريور ۱۳۹۶ ۲۱:۱۶ شماره ثبت ۵۹۰۷۸
بازدید : ۶۳۳ | نظرات : ۶
|
|
شبیه یه کارگرم که بدون شام شبه
بچه اش یه گوشه افتاده دچـارِ تبه
شبیه یه کارگرم تو صف نان و روغن
از بی پولی حرفی نداره واسه گفتن
شبیه یه کارگرم که کار می کنه بدون مزد
اگه پیشرفت کنه خطابش می کنن به دزد
شبیه یه کارگرم که همیشه جای اولشه
نون شب نداره، روزها پای منقلشه
شبیه یه کارگرم که زندگیش روی آبه
مثل یه برگِ که همیشه در مسیر بادِ
شبیه یه کارگرم که سوال هاش بی جوابه
از بس غصه می خوره همیشه توی عذابه
شبیه یه کارگرم که توی جوونی ناتوانه
انگار همه دردهای ما رو سرش خرابه
شبیه یه کارگرم که توی بازداشتگاهه
جرمش اینه که روی کارتن می خوابه
نه پایِ رفتن داره نه دلی واسه موندن
یکی بگه حقشو تو جامعه کیا خوردن
اونی که نداره، دلش مثل یه دریاست
اینقد بخشنده ست، خداهم میگه از ماست
یکی هم بساط خوشیش همیشه روبه راهه
یکی نیست بهش بگه، فصل سرما تو راهه
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
موثر و زیباست
مبین مشکلات جامعه
عیدتان مبارک