سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        گفتی از عشق ولی بی خبر از نور خدا

        شعری از

        علی نصرالهی (مجنون)

        از دفتر دیوانه مجنون نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ شنبه ۱۱ شهريور ۱۳۹۶ ۱۱:۳۰ شماره ثبت ۵۸۸۸۳
          بازدید : ۶۳۲   |    نظرات : ۱۴

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر علی نصرالهی (مجنون)

         

        گفتی از عشق ولی بی خبر از نور خدا 
        این هوس بود وَ الا تو کجا عشق کجا؟
        عشق یک چشمه ی باریک ز دریای خداست 
        وز خدا اینهمه آلودگی و ننگ جداست 
        عشق معنای بزرگیست نه پستی و جفا 
        عاشقی احمق نادان ،  به دو روزیست وفا؟ 
        ظالمان را در جهان امروز گفتی بی گناه 
        عشق را با کار خود کردی ذلیل و رو سیاه 
        با نقاب گریه در جمعی و میخندی به ما 
        میروی روزی تو از دنیا،  و میگوید خدا
        فکر امروزت نبودی که بیایی پیش ما 
        گفته بودی عاشقی؟  حالا سخن گو با خدا 
        ریشه ای سوزانده ای،  میسوزد از دم ریشه ات 
        شاخه ای سوزانده ای آتش زند بر بیشه ات 
        گریه بر چشمش رساندی خون بجایش میدهی 
        هرچه کردی در جهان آنجا جزایش میدهی 
        تازه میپرسد خدایت گو دگر کارت به ما 
        خوبیت را گو که شاید بگذریم از یک خطا 
        آن زمان در فکر میمانی، پریشان میشوی 
        از جفاکاری بر او آنجا پشیمان میشوی 
        باز میپرسد خدا اشکی ز چشمش برده ای؟ 
        یا فقط اشکی به او بخشیده و آزرده ای؟ 
        تو چه میگویی جوابش را، خیالت بنده است؟
        بگذرد از کرده ها و گیرددت بالای دست؟ 
        او به گریه صبح تا شب تو به خنده با رقیب 
        شب تا صبح چشم او بیخواب از درد فریب 
        هر ستم بر عاشقی کردی همان را میکنند 
        سوزی و خاکسترت را باز برپا میکنند 
        آن زمان دیو و ددان دور تو جولان میدهند 
        شیر مادر، از سر انگشتت به بیرون میکشند
        با خودت گویی مگر چندی دلش آزرده ام 
        میرسد بانگی که میگوید دمادم مرده ام 
        این صدا از آن شهید بی نوای عشق بود 
        آن که از لطف تو عمری را غزل خوانی نمود 
        راستی دانی که از عشق تواو برده است سود؟ 
        حق گناه او ببخشید و همان بر تو فزود 
        حال ای آدم نمای بوالهوس گفتیم ما 
        هر چه پیش آید به راهت تا به دیدار خدا 
        گر دلی دادی سخن را همچو پندی گوش کن 
        عشق جامی از بهشت است آن بگیر و نوش کن 
        گفته را گفتی تو مجنون خویش اما باختی 
        اسب نفس خویش زین کرده فراوان تاختی 
        علی مجنون 
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        يکشنبه ۱۲ شهريور ۱۳۹۶ ۲۲:۳۱
        درود گرامی
        بسیار زیباست
        مزین به نقد نافذ بانو سماالغزل گرامی خندانک خندانک خندانک
        علی نصرالهی (مجنون)
        علی نصرالهی (مجنون)
        دوشنبه ۱۳ شهريور ۱۳۹۶ ۰۹:۰۳
        درود استاد عزیز و بزرگوار آقای چشمه. سپاس از محبت همراهی خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        لیلا باباخانی (سما الغزل )
        يکشنبه ۱۲ شهريور ۱۳۹۶ ۱۷:۰۹
        سلام برادر بزرگوارم
        بسیااااار عالی
        مضمون هم بی نهاین زیبااااااااااا
        از بیت چهارم به بعد وزن عوض شد
        وزن مطلع را اگر حساب کنیم که بیت بسیااااار زیبایی است ابیات بعد از بیت چهارم. دستخوش تعغیر در وزن شده ودر اوزان دیگری سروده شده و از یکنواختی خارج
        فاعلاتن /فعلاتن /فعلاتن /فعلات(وزن مطلع )
        برای نمونه
        این مصرع
        حال ای آدم نمای بوالهوس گفتیم ما
        بروزن
        فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلات سروده شده !!!!!

        تقطیع ابیات دیگر از حوصله ام خارجه که دندان درد دارم خندانک
        شاید در فرصتی دیگر ویا زحمتی باشد بر استادان خوبم خندانک
        سرافراز باشید خندانک
        خندانک
        علی نصرالهی (مجنون)
        علی نصرالهی (مجنون)
        يکشنبه ۱۲ شهريور ۱۳۹۶ ۲۳:۴۸
        سپاس از محبت شما، امیدوارم دنداندردتان هرچه سریع تر بهبود پیدا کند، شاد باشید خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        صحبت  پارکی ( صُبی )
        يکشنبه ۱۲ شهريور ۱۳۹۶ ۰۷:۳۱

        شاعر داننده
        جناب نصرالهی عزیز
        با سپاس از خلق این غزل ناب و دلنشین
        شاد زی با شعر
        متشکرم
        سلام
        علی نصرالهی (مجنون)
        علی نصرالهی (مجنون)
        يکشنبه ۱۲ شهريور ۱۳۹۶ ۲۳:۴۹
        درود دوست عزیز و استاد گرامی، سپاس از حضور و محبت در گفتارتان خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        حمیدنوری(احمد)
        يکشنبه ۱۲ شهريور ۱۳۹۶ ۱۶:۵۲
        خندانک خندانک خندانک درود دوست گرامی زیبا بود خندانک خندانک خندانک خندانک
        علی نصرالهی (مجنون)
        علی نصرالهی (مجنون)
        يکشنبه ۱۲ شهريور ۱۳۹۶ ۲۳:۵۲
        درود دوست و همراه عزیزم، سپاس از حضور و محبتی که به بنده ارزانی داشتید خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        علی کارگر( پیرو)
        دوشنبه ۱۳ شهريور ۱۳۹۶ ۰۶:۳۴
        سلام و درو بر شما
        پاینده باشید و پایدار
        شعر ی الهامه و خوشا بر احوال شما که چنین چکامه ای متحولتان کرد و همچنین ما
        موفق باشید و همواره بسرائید به خندانک مهر
        علی نصرالهی (مجنون)
        علی نصرالهی (مجنون)
        دوشنبه ۱۳ شهريور ۱۳۹۶ ۰۹:۰۵
        درود بی پایان، سپاس از لطف و بزرگواریتان خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        صحبت  پارکی ( صُبی )
        دوشنبه ۱۳ شهريور ۱۳۹۶ ۲۳:۲۱

        آنقدری نخواندیم
        که به باز خوانی ت آمدم
        لذتی مضاعف نصیبم شد
        علی نصرالهی (مجنون)
        علی نصرالهی (مجنون)
        سه شنبه ۱۴ شهريور ۱۳۹۶ ۰۳:۱۶
        درودی دوباره به استاد گرامی صُبی عزیز،،، سپاس از محبتی که به بنده ارزانی داشتید، خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مجنون ملایری
        پنجشنبه ۱۶ شهريور ۱۳۹۶ ۱۹:۰۳
        باسلام‌استادبسیارزیبا
        علی نصرالهی (مجنون)
        علی نصرالهی (مجنون)
        پنجشنبه ۱۶ شهريور ۱۳۹۶ ۲۱:۳۴
        درود بی پایان بر بزرگوار مرد صحنه ی قلم، استاد عزیز و مهربانم آقای ملایری،،،، سپاس از مهرِ مهربانی چون شما،،، خندانک خندانک خندانک
        با گفتن استاد شرمسارم میکنید
        ...
        این گاف هنر بود که در عرصه ی شعر
        همچو من بی هنری نام هنرمند گرفت
        ع،،م :
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3