دوشنبه ۲۰ اسفند
|
دفاتر شعر ابراهیم حاج محمدی
آخرین اشعار ناب ابراهیم حاج محمدی
|
همینکه خواست بجوشد، گرفت بغض قلم را
چگونه شرح دهم ؟ کی ؟ شکوه این همه غم را
به لاک خویش فرو برد سر که هان چه بگویم
کشم اگر چه عنان را زنم مگر چه رقم را؟
در اوج گنبد مینا شکوه قوس قزح کو؟
در اهتزاز نبینم چرا غرور علم را
شکسته بال ترینم ،سماجت است ننالم
به ضجّه گر چه مداوا نکرده اند الم را
مگر به صخره بکوبم سری که روی تنم هست
به دست موج سپارم مگر مهار بَلَم را
به کنه « کُن فَیَکُون» پی نبرده هیچ خدایا
ندیده است اگر ابله شکسته قاب عدم را
ندیم حضرت عشقم که از ازل به عنایت
به هر چه مظهر پاکی سرشته است گلم را
فقط هلاک همینم طری کند به حلاوت
زبور آل محمد ضمیر هر چه عجم را
خیال خُلد نپز چون که خامی است برادر
دمغ نکرده مگر این دماغ اهل ستم را
خمود آتش دوزخ محال ذاتی محض است
اگر ز هر چه زبرجد بنا کنند ارم را
گریزگاه ندارد کسی از آتش دوزخ
گزیر اگر نکند از مدار وسوسه رم را
« صلاح کار کجا و من خراب کجا»یم؟
فرشته تر بفروشد نسیم اگر خم و چم را
خدا کند که بیاید امیر عشق و بگیرد
به امر حضرت سبحان به دست تیغ دو دم را
خدا کند که بیاید امیر عشق و ببینم
جمال پاک محمّد کمال ناب أتم را
خدا کند که بیاید امیر عشق و بیابم
شکسته بال هبل را فشل منات اصم را
خدا کند که بیاید امیر عشق که از او
هزار حاتم طائی گرفته یاد کرم را
خدا کند که بیاید امیر عشق و بریزد
تمام حشمت دینار و اعتبار درم را
خدا کند که بیاید امیر عشق و شمارند
مُوالیان به غنیمت بدون دغدغه دم را
خداکند که بیاید امیر عشق و بسازیم
به یک اشاره چشمش دوباره باز حرم را
خدا کند که بیاید امیر عشق و بگویم:
کما تحبُّ و ترضی لَتأمُرَنَّنِ أمراً
خدا کند که بیاید امیر عشق و بگوید:
چگونه آدمیان رک رها کنند صنم را
قَدم به وادی ایمن گذارد از در مستی
چشیده باشد اگر کم حدوث شهد قِدَم را
مقام نفی ، ثبوتی نداشت بار الها
عطش فرو ننشاند، حباب ، تشنه ی لم را
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
سلام استادبزرگوارم
بسیارزیبا بود