جمعه ۲۵ آبان
|
آخرین اشعار ناب سعید داوری
|
روزها درپِیِ شب
شب در اندیشه یِ روز
و چه رازیست در این آمد و شد
و چه حسّیست در این آب روان
که چنین پایِ سپیداریِ سُهرابِ سپهر
برگها را به تمنّای درخت
رو به تنهاییِ معبود
فرا می خواند.
***
همه در پیشِ هم و فاصله ها بسیاراست ،
چون در این وسعَتِ سبز
نه به اندازه یِ بادیم که جان می بخشد
و نه اندازه یِ آبی که روان است هنوز.
پس چه باید بکنیم ...
نورها را که ورق می کردم ،
دست خطّی به تماشای خدا آمده بود
که چنین پاسخ داد :
پُشتِ این آینه ها چیزی نیست ،
به جُز آلودگیِ سیمابی
که شَفیقیست به دیوار و رفیقی به غبار.
آنچه را می جویی
در خودت پیدا کُن.
جستجو کردنِ خود مشکل نیست.
مشکل ازسلسله اندیشه یِ ما انسانهاست.
***
گوش کُن نغمه یِ بوسیدنِ سنگ از لَبِ آب ...
|
|
نقدها و نظرات
|
مانا باشید جناب دارورے | |
|
ممنون بانو . مدتی نبودم دیر پاسخ دادم . شرمنده . برقرار باشید . | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.