جمعه ۲۵ آبان
|
آخرین اشعار ناب سعید داوری
|
عَجَب آبانِ دل سوزی.
عَجَب پاییزِ دلگیری.
چنان بی طاقتم گویا
هزاران سالِ بَعد ازاین
پَس از تقدیرِ بی تقصیر
جهان همواره خواهد سوخت
به سوزِ بادِ پاییزی
غمِ آبانِ دل سوزی.
***
دلم یکباره می لرزد
تنم یکباره می ریزد
شبم یکباره می سوزد
و این یکباره ها اینجا
مرا تا صُبح می دوزد
به دامانی پُر از شیوَن
برای برگِ پاییزی.
***
هوا اینجا کمی سرد است و خواب از چشمِ معصومانه یِ مهتاب می شویَد.
شعورِ شمع بیدار است و ما اینک
پر از تفهیمِ حکمت ها ،
و این تسلیمِ بی برگشتِ تسلیمی
دَمی از یاد خواهد بُرد
هوای سردِ پاییزی .
***
خدا حافظ عزیزانم ،
خداحافظ .
قیامت صحنه یِ دیدارِما شاید
خداحافظ .
خداحافظ
غروبِ صُبحِ پاییزی .
خداحافظی کاری بس دشوار است ، مخصوصا از عزیزانی که بار سفر به دیار باقی بسته اند . تقدیم به همه ی عزیزانی که پاییز را برای پرواز انتخاب کردند ...
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
سلام
بسیارزیبا بود