حرز و چشم آرو
زمانیکه در صف طولانی صفا
به دنبال قلوه سنگهای
مروه می گشتم
تا برای ادعیه های دلم
تسبیحی بسازم
تا با اوراد زبانم همخوانی داشته باشند
و با هر دانه ی ذکری
زمزمی در زمین کویری ام بروید
تو کجا بودی ؟؟
از دور که می نگرم
به اطراف دامنِ عصمتِ هاجر
چشمه های جوشانی
در غلیان است که می تواند
هزاران اسماعیل را
برای قربانی سیراب کند
و نگذارد گوسپندان مزاحم
حواس ابراهیم را پرت کنند .
ای ابراهیم
ای گلستان پرور آتشکده نمرودیان
ای آنکه با سنگدلی
پرندگان حقیقت و واقعیت را
له و لورده کردی تا به خدا برسی
بیا . . . .
بیا . . . . یک بار دیگر سعی کن
تا بزرگراه
سعی صفا و مروه
به دست نااهلان نمرودنشانِ نفرت
بسته نشود .
اینجا همه از حاشیه ی سنگ نبشته های کهن
تکه ای برمیدارند
تا برای حرز و چشم آرو و تیمّن
به بازوانشان ببندند
و نام تو بر تمامی آنها نقش بسته است
ولی هنوز هیچ دستی به رمز
ده فرمان طور موسی نرسیده
تا به تورات اصالت
زیر درختان انجیر پی ببرد و سوره ای بخواند .
بیا که اینک از صُلب نمرودیان زمان
بت های سرکش از پشت کعبه
سرک می کشند .
تا مسیر طواف
مختل شود .
باقر رمزی باصر
بسیار زیبا و بجاست
پر معنی و موثر
مرگ بر آل سعود