این غزل رو با احترام تقدیم میکنم به استاد صحبت پارکی...البته من این غزل رو خیلی پیش تر از این شعر استاد که در زیر آورده ام،سروده بودم..وقتی شعر ایشان را در سایت دیدم،تصمیم گرفتم که تقدیم ایشان کنم،وگرنه قصد انتشارش رو نداشتم....
الو!
هیچی!
با لباسِ آبی ت
بیا....
"استاد صحبت پارکی"
"خواب دیدم!"
خواب دیدم به بَرَم یار فریبا شده است
به تنش پیرَهنِ آبی و، زیبا شده است
یار چون ما به دلش عشق و لبش خنده زنان
به دلِ شیفته ام نشسته رویا شده است
زلف بر بالِ نسیمی که وزان بود سپرد
سرِ زلفِ سیَه و باد هم آوا شده است
عندلیبی که ز شوقِ دلِ من چهچهه زد
زِ رُخِ همچو گُلِ یارِ من اغوا شده است
غزلِ عشقِ مرا از سرِ مستی بسرود
چو منِ شیفته بیچاره چه شیدا شده است
به هوا عطر پراکنده شده از رُخِ او
همه جا عشق من و یار هویدا شده است
همه شادند و به لب ها غزل از شیدایی
شور پیچیده و تا عرش و ثریّا شده است
خواب دیدم پُرِ از مهر شده قلبِ همه
دلِ پروانه ی من عاشق دنیا شده است
سرِ مهر آمده یار و به دلش شوقِ منست
به تنش آبیِ گُلدار و فریبا شده است
حمید رفیعی راد(کوروش)
96/01/17
سلام
بسیارعالی
مبارک استادپارکی بزرگوار