خیال

نمیرود شب و روز از پی اش نمیاید
کین احساس تیره ،زادگاه منست
میشود نور را در خیال زمزمه کرد
یا پای پیش نهاده به حسرت...
 به چلچراغ خانه دیگری نگاهی کرد...
میشود آرزوی  بزرگی داشت
میشود در باغچه ات
رعنا سنوبری هم داشت
میتوان به چشمان خیالی یک عشق
نگاهی به وسعته دلدادگی هم داشت
گرچه پای رفتن هم ندارم من
میتوان آرزوی پرواز به سر هم داشت
آری آری
میتوان چشمها را بست
در بی کران بی کسی ..
عشقبازی  هم داشت
در خیاااال
در خیال میتوان خانه ساخت آجرش همه از لطافت دوست
میتوان پنجره رو به دلبری هم ساخت
میشود رنگ خانه را سرخ، چون خون زد
میشود عکس دلت را در پستوی خانه مخفی کرد
میشود اما
اما در پهنای خیالی بمدت عمر حباب
راستی...
در خیال میتوان جان داد..
در سرزمینی جز خیال
میشود نقش مرده ای را بازی کرد
پس یادت نرود دل من...
فقط در ابعاد خیالت میشود عشقبازی کرد....
از:سمیر آبشار (هیمه)