"این شعر رو آذرماه نودوسه که یکی از دوستان به خواستگاری یک دختر از دزفول،در خوزستان،رفته بود،گفتم..که البته اندکی،جزیی،ویرایش کردم...
"دخترِ دزفول"
دختر دزفول، من نازت خریدارم بگو
هر چه می خواهی،زِ هر جا، هرکجا،آرَم بگو
اصفهان را گز، ز کرمان زیره من آورده ام
من چو بلبل در پی رویت به گلزارم بگو
قالی کاشان اصل و از قم آن سوهان خوب
من برای تو روانه سوی بازارم بگو
هم گلاب قمصر و چای معطّر از شمال
شال کشمیری گرفتم،بر دلِ زارم بگو
صد شتر بار کُنار و پرتقال آورده ام
روی خود از پرده بیرون نِه تو نازارم بگو
ماند قلبم از تپش بیچاره، اِی دختر، بلا
سال های سال من در پیّ دیدارم بگو
من زِ تهران آمدم با صدهزاران تحفه و
قلب خود را زیر پاهای تو بگذارم بگو
بُرده ای گر تو گلاب و چیده ای هم تو گُلت
یک "بله" همچون عسل در بین حضّارم بگو!
* کُنار،درختی که در خوزستان و بیشتر اطراف دزفول و شوش می رویَد.میوه اش شیرین و از میوه و برگ آن بسیار استفاده ها میشود.و پرتقال دزفول هم که خیلی شُهره است
حمیدرفیعی راد(کوروش)