يکشنبه ۴ آذر
عمو زنجیرباف (۳) شعری از محمود خرمی فرد
از دفتر عمو زنجیر باف نوع شعر آزاد
ارسال شده در تاریخ جمعه ۸ بهمن ۱۳۹۵ ۱۷:۲۱ شماره ثبت ۵۳۳۶۰
بازدید : ۵۸۱ | نظرات : ۱۵
|
آخرین اشعار ناب محمود خرمی فرد
|
( ۳ )
عمو زنجیرباف !
حواست اینجا به ماست ؟
صدای بچه ها
هنوز برات آشناست ؟
گوشاتو تیزکن ... !
میشنوی ناله ها رو
گریه ها , شیوَنا
حرفای بچه ها رو :
عمو زنجیرباف !
خبر داری از بابام ؟
اگه فریاد کنم
میرسه جایی صِدام ؟
آدمای این شهر
همه غریبهَ ن باهام
پامو کج بذارم
زنجیرُ بستن به پام
پهلون بود بابام
مثل پرِ کاه شد
انتظارش برام
یه دردِ جانکاه شد
عمو زنجیرباف !
بابای من شیر بود
وقتی می بردندش
دستاش تو زنجیر بود
موقعِ برگشتن
نعشِش تو تابوت بود
روزایی که میگن
دوره ی طاغوت بود
واسه نون حلال
دستش به زانوش بود
تکیه ش بعدازخدا
فقط به بازوش بود
مادرم میگفت که
دست بابات بسته بود
صبحای زود میرفت
شب می اومد خسته بود
اون سفرکرد و رفت
دستاش دیگه باز شد
صاحب یه باغ و
دو بال پرواز شد
عمو زنجیرباف !
قصه ها تکرارشد
غصه هامون همه
روهم تلمبار شد
سقف زندگیمون
یک دفه آوارشد
مادرم ازغصه
شکست و بیمار شد
عمو زنجیرباف !
دنیا دگرگون شده
غربت و بیکسی
با دارو درمون شده
شکرِ پروردگار
نعمت فراون شده
جون دادن سخت بود
که اونم آسون شده
عمو زنجیرباف !
دنیا قفس شد برام
حسّ آزاده گی
حکم نفس شد برام
عمو زنجیرباف !
به من نشونی بده
درست و حسابی
هرچی میتونی بده
...
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار بجا و زیباست