دوشنبه ۳ دی
تب مرده شعری از زهرانجفی
از دفتر سبددلتنگی من نوع شعر ترانه
ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۲۶ دی ۱۳۹۵ ۰۱:۱۳ شماره ثبت ۵۳۰۲۸
بازدید : ۷۶۳ | نظرات : ۱۶
|
|
همون چشمای سردرگم
منو تااوج غم برده
نمیدونم کجامیرم
دلم مثل تبم مرده
***
یه وقتایی که بیرحمی و
چشمام بی اثرمیشه
نمی فهمی چقد تنهام
خداهم بیخبرمیشه؟!
***
یه راهایی روطی کردم
که از تونگذرم راحت
ولی توعشقوپس دادی
نبودم شد برات عادت
***
همینجاکه من ایستادم
جهانم غرق آتیشه
چشام هرلحظه نمناکه
نبودت مثل یک تیشه
***
نه دنیاحالموفهمید
نه من درگیر این دنیام
فقط میخوام خداباشه
طبیب این دل تنهام
***
دراین آغازدرگیرم
بدون توچه آشوبم
واسه هجرت به رویاهام
درقلبم رومیکوبم
○○○○○○○○○○○○
|
|
نقدها و نظرات
|
ممنون عزیز ازراهنمایی ممنونم | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
درودبانوی عزیزم
ترانه ای زیبا ودلنشین بود
احسنت
فقط دراین قسمتش
دلم مثل تبم مرده
این جمله بارمعنایی خوبی نداره تب علایم بیماریه چه جوری می میره
اگه منظورتون پایین اومدن تب عشقه که بازم کمی مشکل داره وبارمعنایی اش ضعیفه چون دربالاترتصویر هماهنگی بااین جمله وجودنداره
البته این نظر منه عزیزم و عیب بزرگی نیست ویرایش میشه راحت
ماناباشی نازنین