پنجشنبه ۱۵ آذر
|
دفاتر شعر جلال سلطانیا (فریاد تا همیشه)
آخرین اشعار ناب جلال سلطانیا (فریاد تا همیشه)
|
زندگی چیست
........................
هر چه را کردم در قلبم نهان
چنگ زد بر نای و آمد بر زبان
طاقت دل طاق شد از طعم خون
حجم آن شد جمع غمهای جهان
شد قلم ، سوزن اندر مشک درد
جوهر و کاغذ ، تیغ و استخوان
هر چه میگویم تلخ و طعنه است
نیست کس از تیغ شعرم در امان
قصه ام آغاز و پایانش یکیست
نیست نی از این و نی از آن نشان
حاصل یک اتفاق و لحظه ام
ناگزیر از این زمین و این زمان
آمدم اما نه با پاهای خود
میروم بی اختیار از این مکان
رنج را معنی نمودند زندگی
مرگ شد هم میزبان و میهمان
لاجرم راهی به جز بودن نبود
راه کور و کاروان بی ساربان
هیچ کس از سرّ خود آگه نشد
خویشتن هرگز نشد بر ما عیان
هر که آمد نقشی از آدم کشید
هیچ یک اما نشد چون اصل آن
گاه مغرب گاه مشرق قبله است
گاه بهمان ناخدا گاهی فلان
ماجرای زندگی یک جمله است
بر محیط دایره ، گوئی روان
حاصل"فریاد" من هیچ است چون
نی بلاهت نی جهان دارد کران
.
.
پ ن : از جاییکه من مینگرم زندگی یک اتفاق است
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
درود
بسیارزیبا بود