سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید |
|
||||||||||||
کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است. |
دیگر این دشت پرخطر شده است
ننه هاجر درست می گوید
چشم هایش دوباره تر شده است
کوچ با ایل نصفه نیمه ی من
(سختیِ خاصِ خودش را داشت)
سخت تر شد که خواهرم لیلا
با من این بار همسفر شده است
توی سرمای آخرِ اسفند
رمه و ایل درمسیری (تنگ)
توی این منجلاب پُرگِل ولای
اضطرابم چه بیشتر شده است
درّه نزدیک می شود کم کم
دست و پایم به لرزه (می افتند) ...
دره ای که دوسال پیش از این
باعث مردن پدر شده است ...
روسری را گره بزن لیلا
سیل دارد به دره می کوبد ...
ننه هاجر درست می گوید
دره از کوچ باخبر شده است
ننه هاجر بگیر لیلا را ...
آی لیلا بگیر دستم را ...
سنگ غلتید وای لیلا رفت...
ناله هایم چه بی اثر شده است
پدرم را و بعد لیلا را
سیل باخود \"تمامِ من را\" بُرد ..
ایل من ایل نصفه نیمه ی من
ایل من باز دربه در شده است ...
سلام
دلگویه ای ناب است هم هنربرای هنر ؛ هم هنر برای اجتماع زنده باد مرحبا . هم اسطوره پرداز ( یادآور اسطوره ی سارای ) هم واقعیت گرا و رئال که بازبانی امروزی در قالبِ هم چهارپاره هم غزلی دلنشین به بیانِ معضلات و مشکلاتِ اساسی کشور که از چشمهای خواب بُرده ی مسئولان بدور و درهیاهوی مرگ دست و پنجه نرم میکند باخاک بازندگی می پردازد و عشقی خلوص سرشار که در ذاتِ این نوشته در جریان است مثل رودی روبه دریا روان و بردبار .... هم بغض داشت هم شیرینی و عزّت نفسی قابل تامل که تقابلات را به چالشی درخورِ توجه می کشاند و برای این دلسروده ی نابتان باید مقاله ها نوشت .
زنده باشید و سرافراز درپناه یگانه حق