خیاط عشق

در خیال خامم! دل را
کوک زده بودم
به نگاه پری زاده ای!
خود بریده و دوخته بودم...
و اکنون ؛
چهل سال است
لباسِ عشق
به تنم زار می زند
مادربزرگ؛
راست می گفت:
خیاط خوبی نبوده ام .

سلام مهربان شهره عزیز من جای تو بودم اینطور می سرودم این سروده بسیار خوبترا و این تنها یک دیدگاه است و هیچ چیز از زیبایی شعرت کم نمی کند

درود بانو
عاشقانه و زیباست

در خیال خامم!
دلم را کوک زده بودم
به نگاه
پری زاده ای!
خودم بریده و
دوخته بودم...
و اکنون
چهل سال
است لباسِ عشق
به تنم زار می زند
مادربزرگ! راست می گفت
خیاط خوبی نبوده ام
هرگز!


درود و سلام بر شما بانو کبود وند پور گرانقدرو مهربانم

بازم شعر زیبایی از شما خواندم

لذت میبرم از اشعار قشنگتان

سر بلند باشید به مهر

سلام بانو
بسیار زیبا .......

نازنین شهره جان
خیلی عالی جانم
و اکنون
چهل سال
است لباسِ عشق
به تنم زار می زند
مادربزرگ! راست می گفت
خیاط خوبی نبوده ام
هرگز!

درودها جانم
همیشه بنویسی جانا

سلام

بسیار زیبا ست

زیباست
درود برشما

آفرین

خیاط خیالم
نگاه دلم را
کوک میزند
به عشق پری زاده ای!
به تن می کنم
لباس عشق را...
اکنون
چهل سال
لباسِ عشق
به تنم زار می زند
صدای مادر بزرگم
از دور دست می گویدم:
خیاط خوبی نبوده ای
هرگز!
سلام جسارت مرا ببخشید در نهایت قلم شما زیباترین.
موفق باشید

حس زیبایی در شعر شماست که آدم را به دوردستها میبرد، درود و سپاس

سلام بانو
بسیار عالی و دلنشین سرودید
آفرین