درودها
شوخی با حضرت حافظ
🌷🌸🌺💐🌹🌻☘🌿🌲💐🌺🌸🌷
(روشن از پرتو رویت نظری نیست که نیست)
کشته ی برقِ سه فازت، نفری نیست که نیست
(ناظر روی تو صاحب نظرانند آری)
گر چه در کلّه ی ایشان، نظری نیست که نیست
(اشک غماز من ار سرخ برآمد چه عجب)
کاین چنین رنگ، به هر چشمِ تری نیست که نیست
(تا به دامن ننشیند ز نسیمش گردی)
از نسیمِ سرِ کویش اثری نیست که نیست
(تا دم از شام سر زلف تو هر جا نزنند)
همچو موهای سیاهت، به سری نیست که نیست
(من از این طالع شوریده برنجم ور نی)
گریه و حسرتِ دل را، ثمری نیست که نیست
(از حیای لب شیرین تو ای چشمه نوش)
دیگر از قند و شکر هم، خبری نیست که نیست
(مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز)
که چو افتد، اثرش جز ضرری نیست که نیست
(شیر در بادیه عشق تو روباه شود)
هر که شد عاشق تو، غیرِ ..ری نیست که نیست!
(آب چشمم که بر او منت خاک در توست)
چون به یخچال نبوده، تگری نیست که نیست
(از وجودم قدری نام و نشان هست که هست)
ور نه حالم چو رقیبِ قدری نیست که نیست
(غیر از این نکته که حافظ ز تو ناخشنود است
خم شده از غمِ هجرت، کمری نیست که نیست
محمدعلی سلیمانی مقدم 25-05-1395
🌷🌸🌺💐🌹🌻☘🌿🌲💐🌺🌸🌷
https://telegram.me/joinchat/BT-ee0FFF0G505Xl7udhIg