سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 4 اسفند 1403
    24 شعبان 1446
      Saturday 22 Feb 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        تمام پلیدیها در خانه ای قرارداده شده و کلید ان دروغگویی است. امام حسن عسكري(ع)

        شنبه ۴ اسفند

        پرتاب

        شعری از

        آروین محمدی

        از دفتر شعرناب نوع شعر موج نو

        ارسال شده در تاریخ ۲ روز پیش شماره ثبت ۱۳۶۰۲۱
          بازدید : ۲۵۸۰   |    نظرات : ۴

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر آروین محمدی

        صدای ارسالی شاعر:
         
        در سربالایی پرشیبی
        کیسه‌ای سنگین
        بر دوش داشتم... 
         
        مسیر طولانی بودُ
        هر قدم... 
        به سختی برداشته میشد
         
        تابُ توانم... 
        اگر چه تمام شده بود
        اما...
        کیسه را زمین نمی‌گذاشتم
         
        او را... 
        بالای قله گذاشته بودم
         
        هر گاه می‌دیدمش... 
        شوقی می‌گرفتمُ
        ادامه می‌دادم... 
         
        هرچه در راه می‌دیدمُ
        او دوست داشت؛
        خم میشدمُ 
        به سختی برمی‌داشتم
         
        قرارمان این بود... 
        وقتی کنارش رسیدم
        سرپایینی را باهم برویم 
         
        نزدیکای قله
        لاله‌ای دیدمُ برایش چیدم 
         
        نگاهم می‌کردُ... 
        با خنده‌ام می‌خندید
         
        در چند قدمی اش 
        دیگر توانی برایم نمانده بود... 
         
        گفتم... 
        همین که کیسه را گذاشتم؛ 
        در آغوشم بگیر... 
        و گرنه می‌افتم!
         
        کیسه را گذاشتمُ
        دستانم را به زور 
        بلند کردم 
        تا بپرد... 
         
        دیدم چو سایه ای 
        ناپدید شد! 
        ... 
        به سختی زمین خوردم
         
        من بودم تنها... 
        با آن همه هدیه... 
         
        خواستم بلند شوم... 
        دیدم...
        نه شوقی دارم، نه انگیزه ای
         
        چشمانم را بستمُ
        خود را به پایین پرتاب کردم! 
         
         
         
         
        [ منتظرم نماند...
        تمام شدم! ] 
         
        ۳
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        ۵ ساعت پیش
        درود بزرگوار
        پر احساس و زیباست خندانک
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        ۵ ساعت پیش
        خندانک
        درود برشما
        زیباوجالب بود
        بسیارتفکربرانگیز
        خندانک خندانک
        محمد حسنی
        ۲۰ ساعت پیش
        سلام
        جالب و زیبا بود
        موفق باشید خندانک
        محمد باقر انصاری دزفولی
        ۱۰ ساعت پیش
        باسلام فراوان
        بردل نشست
        مستفیض شدم
        مانا باشید
        خندانک خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        9