دوستان برحقیر منت نهید هرچه ازمن نخواندید یکسونهید
واگردردآشناییدبراین سروده ی حقیر وقعی نهید که همه وهمه اش
دردجامعه ی فلاکت بارماست.
جامه ی تقلید وریا رنگ رنگ
یمن مسلم شده بی آب ورنگ
عاقل وفرزانه کنون منگ منگ
باکه بگویم دلم آمدبتنگ؟
سود وزیان باهم وباخویش خویش
خلق زاوضاع پریشان ،پریش
هرطرفی ناله زغم بیش،بیش
باکه بگویم دلم آمدبتنگ؟
عدل بکرده ست زمیزان عدول
هرهدفی درصددپول،پول
سیرمعانی همه نزل ونزول
باکه بگویم دلم آمدبتنگ؟
خبث وخباثت بدرآورده سر
خویش زبیگانه ام اکنون بتر
شرم وحیا پرده در و پرده در
باکه بگویم دلم آمد بتنگ؟
دست تضرع نبرد ره بدوست
دوست رفیقانه کند پوست پوست
روی عبادت به هزاران جز اوست
باکه بگویم دلم آمد بتنگ
خوف و خطر هرطرفی درکمین
تلخ نشسته که برد انگبین
عمربسرشد پی شک ویقین
باکه بگویم دلم آمد بتنگ
صالح وطالح ننمایند فرق
رونق بازار بود زرق وبرق
درطلب نان بگرو رفته دلق
باکه بگویم دلم آمد بتنگ
ازسرمصلحت گنه شد مباح
فقه واصول آمده از اشتباه
صورت عابد زمسایل سیاه
باکه بگویم دلم آمد بتنگ
شور وشعف همره همیان زر
بهره ی خلقان همه جام شرر
سربسر امتش از دردسر
باکه بگویم دلم آمد بتنگ
غم همه را مونس ویار ورفیق
مسکن دل ساخته چونان شفیق
زآتش دل سوختگان حریق
باکه بگویم دلم آمدبتنگ
مفتی دین آمده مفتی دون
مرثیه خوان روز بشب مطربون
ظاهراعالم ولی از جاهلون
باکه بگویم دلم آمدبتنگ
هرطرفی سوخته جانی کسی
مادردرخون بنشسته بسی
نیست چو پیران پدر دلخسی
باکه بگویم دلم آمدبتنگ
فکرت هرکس بودش آرزو
غرق برویا شدنش خلق وخو
خامش واز درون پراز هیاهو
باکه بگویم دلم آمد بتنگ
بسترانزوا بیک روز نیست
سال ومهی وگه وگهگاه نیست
دایمنش بامن وهرلحظه زیست
باکه بگویم دلم آمد بتنگ
عشق شده ملعبه ی بولهوس
بولهوس اندر پی ناموس کس
صیغه حلال آمده بر خوار وخس
باکه بگویم دلم آمد بتنگ
زن شده یک کنیزکی درسرا
جبرزمان داده به او رونما
کرده بتن چارقد از جورما
باکه بگویم دلم آمد بتنگ
جرم وگنه برمن وچون من رواست
تهمت اینگونه به حاجی خطاست
مردخدافارق چون وچراست
باکه بگویم دلم آمد بتنگ
ماهمه در دام فضاحت اسیر
رفته بزنجیر تدین بزیر
منکر حق حکم تو ای ناگزیر
باکه بگویم دلم آمد بتنگ
دوخته چشمان قضاوت بجیب
گشته به سر کیسه ی شل در حسیب
دست گنه کار برش چون حبیب
باکه بگویم دلم آمد بتنگ
حجت اسلام بشب آیت است
ازسرتحجیر شبش غایت است
غایت ووالی وولی وتک است
باکه بگویم دلم آمد بتنگ
سرنخ هرکس به ید اقتدار
زیستن و مرگ چه بی بند وبار
جمله سران رقص کنان سوی دار
باکه بگویم دلم آمد بتنگ
روز سیه تر زشب قیرگون
مام وطن هرقدمش لاله گون
سوز ونوایی رسداز ارغنون
باکه بگویم دلم آمد بتنگ
سروده بسیار زیبا و موثر
مبین مشکلات جامعه